امیر پسر نه ساله ی همکار مادرمه .
معلم پرورشی مدرسه شون بهش گفته که نباید دختر عمه ی همسن و سال خودشو که تازه واسش جشن تکلیف گرفتن و ببوسه / معلم دبستانشون گفته اگه ببوسیش خدا می برتون جهنم و اونجا جای بوس ِ تون و با میله ی مذاب ! می سوزونه !
یه بچه ی نه ساله که وقتی اینو شنیده یه نقاشی از خدا کشیده / خدا رو شکل بابابزرگش که بد اخلاقه و غرغر و پیر ِ نقاشی کرده / یک پیر مرده که عصبانیه و یک عصا دستشه که با اون می زنه تو سر همه ی بچه ها و آدم ها یی که زیر دستش هستند !
حالا دو سه هفته ی پیش تو انجمن اولیا و مربیان مدرسه تصمیم گرفتن سال بعد تو مدرسه قبلی ثبت نامش نکنن / از وقتی فهمیده نمی تونه بره مدرسه ی قبلیش و با دوستاش باشه زیر نقاشیش نوشته
خدا مطمئن باش یک روز اعدامت می کنم !!!!!!!!
پ.ن / مامانش ازش پرسیده که چرا اعدام ؟ / به مامانش گفته مگه اینجا هر کی و که دوست ندارن اعدام نمی کنن !!!
معلم پرورشی مدرسه شون بهش گفته که نباید دختر عمه ی همسن و سال خودشو که تازه واسش جشن تکلیف گرفتن و ببوسه / معلم دبستانشون گفته اگه ببوسیش خدا می برتون جهنم و اونجا جای بوس ِ تون و با میله ی مذاب ! می سوزونه !
یه بچه ی نه ساله که وقتی اینو شنیده یه نقاشی از خدا کشیده / خدا رو شکل بابابزرگش که بد اخلاقه و غرغر و پیر ِ نقاشی کرده / یک پیر مرده که عصبانیه و یک عصا دستشه که با اون می زنه تو سر همه ی بچه ها و آدم ها یی که زیر دستش هستند !
حالا دو سه هفته ی پیش تو انجمن اولیا و مربیان مدرسه تصمیم گرفتن سال بعد تو مدرسه قبلی ثبت نامش نکنن / از وقتی فهمیده نمی تونه بره مدرسه ی قبلیش و با دوستاش باشه زیر نقاشیش نوشته
خدا مطمئن باش یک روز اعدامت می کنم !!!!!!!!
پ.ن / مامانش ازش پرسیده که چرا اعدام ؟ / به مامانش گفته مگه اینجا هر کی و که دوست ندارن اعدام نمی کنن !!!
چقدر تلخ حس ِ بجه رو به نابودی و سیاهی و زشتی می کشند :(
پاسخحذفعجب بچه زبل و ناقلایی!
پاسخحذفتوی گذشته ی ما هم از اینکارا کردن.نکردن؟!
پاسخحذفهمینه همگی یه جورایی کم داریم !
من كه تو بهشت يه همچين خدايي نميرم ميرم ته جهنم حسرت يه آخ به دلش ميذارم
پاسخحذفواي چه شاهكاري. خيلي خوب بود. مي بيني، شده داستان پادشاه بدون لباسي كه فقط يه بچه مي تونه جرات كنه بگه: بابا اين لخته!
پاسخحذفاوهوم.
پاسخحذفچیزی شبیه تصور من از خدایی که بود...
من جای مادرش بودم میگفتم: چرا عزیزم، دقیقا اینجا همین کارو می کنن!
پاسخحذفمنم بچه بودم توهمي نزديك به ايمان داشتم كه اگه دروغ بگم سنگ ميشم
پاسخحذفنشدم
و فهميدم هيچ كاري بد نيست
:)))
پاسخحذفواکنش اش خیلی طبیعی و خالص بوده
و اخلاق چقدر زود و پی در پی در خود می پیچد
پاسخحذفتف و لعنت به هر چی دینه ، خصوصن دین کیری اسلام ، ریدم به از صدر تا ذیلش . . .
پاسخحذفما که اینیم وای به حال آینده بچه هامون
پاسخحذفحالا اینها که میخوان بچه ها رو با ترس و نفرت بزرگ کنند. نمیشه یکم داستانهای منطقی تر سرهم کنند. آخه این میله "مذاب" یعنی چی؟
پاسخحذفچقدر هم کاربرد داشت!!!
خدا مدت هاست از چشم همه افتاده
پاسخحذفاین ماییم که دیر فهمیدیم .
لایک
پاسخحذفبه شدت لایک
همراه با جیغ
موافقم باهاش !
الان اینجا مشکل از خداست مگه ؟! خوب مشکل اون نهمیه که به بچه 9 ساله اینجوری گفته ...
پاسخحذفولی جالب بود ... این جا هر کیو که دوست ندارند اعدام میکنن واقعا...
من جای مادره بودم اول از همه یکی میخوابوندم تو گوش معلمه که بچه مو ترسونده از خداش، و بعد برای بچه م توضیح می دادم که اصلن چیزی که معلمش گفته واقعیت نداره.....و خدا مهربونتر از اون چیزیه که این معلمه و ملا ها می شناسنش....
پاسخحذفباید بری چوب نیم سوخته رو از طرف نسوخته ش به ماتحت آن معلم احمق فرو کنی تا بفهمه که میله داغ چیه !!!!
پاسخحذفوحشتناکه
پاسخحذفاین حقیقته؟؟ آخه چطور اولیا و مربیان می تونه بچه رو از اومدن به یه مدرسه محروم کنه؟؟ یعنی انقدر کشک شده؟؟ اونم یه بچه دبستانی
پاسخحذفkash yademoon midadan be jaye tarsidane az khoda,doosesh dashte bashim....
پاسخحذفهمیشه مزه ی خدا رو کوفتمون کردن! از دماغمون درش آوردن
پاسخحذفdardnake chi besare koodaki dar diyare ma miyaran
پاسخحذفdardnakeeee
چه هوشی داره... من جای مامانش بودم حال اون معلم عوضیش رو می گرفتم.
پاسخحذفچقدر خوب خيالبافي كرده نويسنده، سعي كرده از با برانگيختن عواطف كودكانه بر ضد دين بهره برداري سياسي بكنه
پاسخحذفbache hanuz ba fele fuck ashna nashode mige edam
پاسخحذفاوهوممممم
پاسخحذفخب همینه دیگه
یه عمریم مارو ترسوندن از قهار بودن خدا از جبار بودنش
الان چی شده؟شدیم یه نسل لادین !به قول گاندی
خدا برای انسان نه انسان برای خدا
منم از این معلم پرورشی ها داشتم.یادمه یه موقعی از موجودی به نام خدا متنفر بودم.تصوری که ازش درست کرده بودن واسم به چیزی شبیه برونکا بود!
پاسخحذفبیچاره خدا با این بنده های پرورشی احمق اش!!
پاسخحذفچی می کشه خدا!!
خیلی خوب بود
پاسخحذفياد جمله ميلتون افتادم!
پاسخحذف« به چنين خدايي احترام نخواهم گذاشت، حتي اگر براي آن به جهنم بروم»
واقعا باید به حال خودمون تاسف بخوریم که میخواهیم بچه هامون رو به این مدرسه ها بفرستیم
پاسخحذف.
راستی چرا انجمن اولیا این تصمیم رو گرفتند؟ برام سوال شده. جواب میدی؟
به دنیا :
پاسخحذفبا اخراج کردنش خواستن طرز تفکر و نقاشی این بچه رو قرنطینه کنن که از این برخوردهای مشابه تو بقیه بچه ها هم به وجود نیاد !
یعنی کی میشه به جای این چیزشرا یه حرفی که به درد بچه میخوره یادشون بدن تو مدرسه؟
پاسخحذفلعنتیای حرومزاده.
من بچه بودم تصورم از خدا یه پیرزن بسیار زشت و بدترکیب بود(از اونا که تو فیلمها نقش جادوگر بدجنس رو بازی می کنن) ... حالا هم فقط از وقتی بی خدا شدم این تصویر از ذهنم رفته
پاسخحذفخیلی جالب که همه معلم بردن پای چوبه ی دار...؟؟؟
پاسخحذفچرا فکر نمی کنین به این معلم کی یاد داده که این حرفا رو بزن؟؟؟
با خودتون فکر کنین این حرف تو یه کشور اسلامی که دولتش شمشیر از رو. به روی مردمش بسته...
هیچ معلمی بجز این نمی تونه به شاگردش بگه...
نقش اساسیو مادر اینجش انجام بده
روزنوشت تلخ نسل آینده است
پاسخحذفچی بگم واللا
پاسخحذفبهتره از الان درک کنه! تا بعدا که بزرگتر شد و بعد از کلی شنیدن حرفهای قشنگ قشنگ در مورد رحمان و رحیم بودن خدا ! شوکه نشه !
پاسخحذفمن هم همچین بلایی به سرم اومده
پاسخحذفالبته انقدر کوچیک نبودم
من اون موقع بالای سررسیدم نوشتم:
خدا مُرد ... خاکستر او نیز رها شد، در بادی که از بادیهء کفر به پاخاست ...
.
.
هنوزم باهاش درگیرم
سالها تجربه خود ازرایی نتونسته منو کور کنه ولی این فونت ریز نوشته هات داره موفق میشه.به همین سوی چراغ.میبینی که خود ازرایی رو هم نمیتونم درست بنویسم/
پاسخحذفبا پست کش رنگیات اعلام همدردی میکنم.
تقدیم به همه ی اونایی که تخم کین و کینه رو در نطفه ی بچه های بعد از انقلاب جوری کاشتند که اول از همه دانگیر خودشون خواهد شد.
پاسخحذفما هممون این جوری شدیم
در باورم نیست که تحول مسالمت آمیزی نصیبمان شود چرا که روح سیاه خشونت در نوزاد تا پیر فرتوتمان دیده می شود و این نه به اختیار خودمان که به اجبار این نامردمان بوده و بس...
مشابه این تجربه (با شدت کمتر) نصیب من هم شد.
پاسخحذفسالهای کودکیم را با خدای زشتم جنگیدم، تا روزی که بالاخره کشتمش.
"مرا دیگرگونه خدایی می بایست / شایستهّ آفرینه ای که نواله ناگزیر را گردن کج نمی کند / و خدایی دیگرگونه آفریدم"
نل و بن و سباستين و آنت كه برادرش از كوه پرت شده بود اسم كارتون اش يادم نمي ياد
پاسخحذفهاكلبرفين و فكر كنم باز هم هست اسماشون يادم نمي ياد
مرسي
چقدر این پست به من چسبید .دقیقا نقطه حساس منو نشونه رفت .
پاسخحذفچه واقعیت تلخی.
پاسخحذفمیدونی راستش منتظرم اون بچه و هم سن و سالاش یه کم بزرگ بشن.
سلام دوست.
پاسخحذفعالی بود، دست مریزاد...
آدمهایی مثل تو کم دیدم، کسانی که اونقدر تیزبین باشند که (تقریبآ) هیچ چیزی از دیدشون پنهون نمی مونه و ذهنشون و قلمشون ...
بابا تو دیگه کی هستی؟
مشکل از خدا اسلام و غیره نیست برخی مسائل بد جا میفته تو به خود ارضایی ادامه بده
پاسخحذفپارميدا
پاسخحذفمي دونيد آدماي خطا كار و گناه كاري مثل من سعي ميكنن اين جور چيزايي رو كه بعضي از دوستان توي نظراتشون نوشتن بگن تا كمي از ترس دروني خودشون كم كنن اما واقعيت اين كه با پاك كردن صورت مسئله چيزي درست نميشه تا كي مي خواهيم از قانون حق فرار كنيم به اميد مهربوني خدا، بعضي ها هم از پوست كلفتي و بي ايماني و بزدلي منكر خدا و قيامت و غيره ميشن ، اما بايد بگم من خطاهاي زيادي دارم خطاهاي زشت و نابخشودني اما مي دونم خدا منو دوست داره و با ميله مذاب لب و دهنمو نمي سوزونه ولي مهربوني خدا زشتي نافرماني منو نمي پوشونه. اون معلم بايد به اون كوچولو مي گفت : بعضي از كارها رو خدا دوست نداره كه ما انجام بديم و انجام اون كارها فقط با شرايط خاصي امكان داره اگه اون كار رو انجام نديم يا باشرايط صحيح انجام بديم خدا از ما خوشحال ميشه و گرنه خدا با خودش ميگه ببين چه بنده بدي با اين كه من خيلي دوستش دارم و همه چي بهش دادم اما حاضر نيست به حرف من گوش بده و از يه كار كوچولو به خاطر من چشم پوشي كنه
این یه داستان کاملا جعلی و دروغه
پاسخحذف