روستایی دور افتاده / کنج ِ شهری / دم ظهری است بهاری و وقت جفت گیری / پسری بیست و چند ساله گویا داماد است / سینه جلو داده / مردانگی اش باد کرده در شلوار ِ گشادش می رود به سمت خانه یی در بالای روستا / دختری جدید و شبی در پیش و نام و نشان خانوادگی شان به دست آل/ت آقا و نوزاد پسر آینده اش !
همراه اش مادر و مادر بزرگ اش بودند و پدر و دامادشان و مش حسن وعلاوه بر آنها دو دختر جوان سر به زیر / یکی در پهلو راستش ایستاده دختری دو ساله در بغل دارد با روسری آبی گره خورده و اندکی قوی تر و آن یکی شکم بالا آمده/ حامله است و در سمت چیش لنگان لنگان و شل و وا رفته به قسمت و خواست پدر و ت/خمهای شوهرش و جنین ِ دختری که در شکم دارد می اندیشد !
پس ازاتمام کارمان / غروب است / می رویم خانه ی بزرگ آبادی/ می فهمیم پسرک تنها نتیجه ی پسری خانواده اش است و پدر پدربزرگی دارد صد و چند ساله و کور که تنها آرزویش دیدن پسر نتیجه ی پسریش است ؟! / مادرش می گفت تا حالا دو تا زن برایش ستانده اند اولی دختر زاییده و دومی هم خانوم دکتر گفته دختر می زاد و حالا رفته اند سراغ زن سومی بلکم این یکی پسر بزاید که نسل شان حفظ و پدر بزرگ شان آسوده شود / حالا هر چه به دخترکان و بچه هایشان و بقیه می رود به جهنم / خدا پدربزرگ کورشان را حفظ و سنت پیغمبرشان را نگه دارد !
همان شب / نصفه های شب / پسرک مشغول مردانگی بود و آن یکی دختردر حال شیر دادن بچه و آن یکی شرمسار ِ زاییدن !
آنجا بود که فهمیدم مقدسات / اصول و فروع دین / آقا و ا/مام و دشم/ن فرضی و آمریکا سی سال است نتوانسته هیچ غلطی بکند در گوش کدام ملت فرو می رود !
آنجا که بودم همه ی شعارهای یه جورهایی درست بود همه دو دوتاها چهارتا میشد همه چیز بوی مهرورزی می داد و عکس آقا جدا نورانی بود؟!
تمام شب در ذهنم به جمله ی دشم/ن فرضی چیزی شبیه آل/ت مصنوعی به صبح رسید !
همراه اش مادر و مادر بزرگ اش بودند و پدر و دامادشان و مش حسن وعلاوه بر آنها دو دختر جوان سر به زیر / یکی در پهلو راستش ایستاده دختری دو ساله در بغل دارد با روسری آبی گره خورده و اندکی قوی تر و آن یکی شکم بالا آمده/ حامله است و در سمت چیش لنگان لنگان و شل و وا رفته به قسمت و خواست پدر و ت/خمهای شوهرش و جنین ِ دختری که در شکم دارد می اندیشد !
پس ازاتمام کارمان / غروب است / می رویم خانه ی بزرگ آبادی/ می فهمیم پسرک تنها نتیجه ی پسری خانواده اش است و پدر پدربزرگی دارد صد و چند ساله و کور که تنها آرزویش دیدن پسر نتیجه ی پسریش است ؟! / مادرش می گفت تا حالا دو تا زن برایش ستانده اند اولی دختر زاییده و دومی هم خانوم دکتر گفته دختر می زاد و حالا رفته اند سراغ زن سومی بلکم این یکی پسر بزاید که نسل شان حفظ و پدر بزرگ شان آسوده شود / حالا هر چه به دخترکان و بچه هایشان و بقیه می رود به جهنم / خدا پدربزرگ کورشان را حفظ و سنت پیغمبرشان را نگه دارد !
همان شب / نصفه های شب / پسرک مشغول مردانگی بود و آن یکی دختردر حال شیر دادن بچه و آن یکی شرمسار ِ زاییدن !
آنجا بود که فهمیدم مقدسات / اصول و فروع دین / آقا و ا/مام و دشم/ن فرضی و آمریکا سی سال است نتوانسته هیچ غلطی بکند در گوش کدام ملت فرو می رود !
آنجا که بودم همه ی شعارهای یه جورهایی درست بود همه دو دوتاها چهارتا میشد همه چیز بوی مهرورزی می داد و عکس آقا جدا نورانی بود؟!
تمام شب در ذهنم به جمله ی دشم/ن فرضی چیزی شبیه آل/ت مصنوعی به صبح رسید !
جدا از تمام تعصب و تفکر و فلسفهء احمقانه ای که پشت این ماجرا خوابیده است ، نکته اینجاست که این پیرمند چه شاهکاری خلق کرده یا گلی به سر بشریت زده است که برای حفظ نسلش باید همه بسیج شوند و رحم و بیضهء خود را به کار بیاندازند کودکی را بدنیا آورند که چند ده سال دیگر جای پدربزرگ را بگیرد و آرزوی حفظ نسل را حفظ کند !!
پاسخحذفخب، آدم هاي خوب و دين دار هم وجود خارجي دارند. آدماي اسكل بي دين هم هستند! حماقت كه ربطي به دين نداره ( مي دونم كه قبول نداري البته)
پاسخحذفتف تو اون نسلشون که با بدبخت کردن دو تا دختر بی گناه میخواد از بدبختی دخترک بی گناه سوم حفظ بشه...
پاسخحذفاین کثافت کاریها و اندیشه های انیرانی همه و همه ثمره ی آمیختن زناگونه ی دین و فرهنگ تازی ها با فرهنگ اصیل ایرانی هاست.
یک پدر در ایران باستان همانقدر از داشتن فرزند دختر فرخنده بخت می گشت که داشتن پسر.
ننگ بر آنانی که هنوز در عصر هویت طلبی به آیین های تازیان زن باره دلبسته و وابسته اند.
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار کـــه تــاج کـــیـان را کـنـد آرزو تـــفو بـر تـو ای چرخ گـردون تــفـو! تف به ذات هرچي عرب و عرب زده است ! ...
دوستان اگه بخوان برای نقد کامنت من , بنده رو متهم به نژاد پرستی بکنند باید عرض کنم که نه!! من ایران پرستم با همه ی داشته هایش و هنوز جای زخم قادسیه و نهاوند را روی جسم و روحم حس میکنم و تا آخر عمرم در پی انتقامش هستم.
پاسخحذفهاهاه پس نتیجه می گیریم دشمن چیز بدی است و فرضی اش چیز بهتری است؟؟ و یا بالعکس (; ؟؟ ولی من می گویم آلت مصنوعی کجا و میله ی آج دار گداخته ای که اتفاقاً پیکان تیزی هم دارد کجا؟؟ این یکی قرابت نزدیک تری دارد جانا :)) :))
پاسخحذفداستان را چه خوب روایت کردی، و به نظرم حیف است ببندی به آن پنج خط آخر.
ضمناً من آن بالایی را هم متهم می کنم
پاسخحذفبا weblogchiموافقم
پاسخحذفمرده شور خودش و تخم و ترکه اش رو ببره با هم که باد ِ مردانگی اش همیشه راست و بی وجودش گریبان گیر ِوجود ِ بی گناهی دخترکان شده :(
پاسخحذف[آیکون کوبیدن سر به دیوار] گیر چه جونورایی افتادیم...
پاسخحذفعمیق نوشتی...عمیق می نویسی.
پاسخحذفحالم از این فرهنگ بهم می خوره.متاسفانه هنوز هم رواج داره.متاسفانه!
اخ که این پسر زاییدن چه حالی میده :))
پاسخحذفولی جدن فکر کردی این جم هوری ا سلا می توی این سی سال رو دوش حماقت کیا سوار و زنده بوده ؟
هیچ پدر و مادری حق نداره بچه به دنیا بیاره
پاسخحذفاما بچه ای که بدنیا میاد حق داره پدر و مادر خوبی داشته باشه .
متاسفم برای این فرهنگ جوجه کشی .
این آقا اگر همینطوری ادامه بده تا آخر سال چند میلیونی کاسب میشه
پاسخحذفنميتونم انزجارم رو از مردانگي و اين سنت و اين رسم با كلمه بيان كنم
پاسخحذفهمون بهتر كه دخترها زاييده نشوند
زنده باد دشمن من!!! ;) !!
پاسخحذفاینقدر شعور ندارند که فرصت بدهند شاید بچه دوم از زن اول پسر شود. یا اینقدر عجله دارند برای درست کردن موجود آل ت محور دیگری مثل خودش. دردناک است قصه زندگی دخترکان آن تبار.
پاسخحذفمی خواد یکی دیگه به آدمهای کور اضاقه کنه.
پاسخحذفدردناکه!
پاسخحذفمتاسفانه هنوز خيلي از جاهاي اين مملکت همينطوريه
يه بنده خدايي مي گفت : خرا نسلِ خرا رو با خريت بهتر گسترش مي دن!!!
اينم مصداق بارز همين قضيه س
جالب بود عزیز
پاسخحذفهم موضوعی که مطرحش کردی هم اسم وبلاگت هم توضیحت درمورد خودت
موفق باشی
از این اتفاقات قبلا دیده بودم و شنیده
پاسخحذفایران ما اباد متمدن نیست گوشه گوشه هاش از این صحنه ها هست
فقط کافیه از پوسته شهری بیایم بین و به وفور ببینیم
واه واه واه
پاسخحذفاینا چقده بیادبی ؟ چه فحشایی میدن1
یعنی من این چیز ها رو که می بینم
پاسخحذفشک می کنم به هخامنشیان و فرهنگ والا و این دری وری ها...
منظورم این بود که چقده بیادبن.
پاسخحذفکامنتا رو میگم.
که کم هم نیستن!
پاسخحذفحیف این قصه است که ناتموم بذاریش . هر چند که تا بیها خالدون آدم اتیش میگیره . نه برای اتفاقی که برای اون جهار تا دختر میفته ، حداقلش از این جهت که اون خانم دکتر ! میتونست برای این دیوونه ها توضیح بده که جنسیت بچه ربطی به عروس های بدبخت نداره ، اینقدر اون اولی بزاد تا بشه پسر . یعنی واقعا خانم دکتره حتی یه بارم سعی نکرده توضیح بده ؟
پاسخحذفجالب ناک بود و چه نتیجه ی درستی!
پاسخحذفنفرت.با تمام وجود.
پاسخحذفباید اسم ورسممان حفظ شود حتا وقتی کرم هایی که مغزمان را زیر خاک جویده اند، دیگر خیلی وقت است که از چاقی ترکیده اند...
پاسخحذفهی عامو کدام اسم کدام رسم.. حالا اسمت هم ماند به خدا هیچ رسمی نخواهد ماند و تف به روی رسم هایی که دوست نداریم و شاید هر سه زن این رسوم رو دوست داشته باشند و بدیهی باشد برایشان... شاید شکایتی نباشد. ( اگر هم باشد خب بدبختند مثل میلیون ها آدمی که هر کدام نوعی بدبختی دارند، جه شهر جه روستا چه روشنفکر چه مومن چه... هر چه )
آ.لت توی چشمهای همون پیرمرد قرمسا.ق!
پاسخحذفخب باباجون دلش پسر ميخواد !مگه ايراد داره؟ لابد اون كوره هم كدخدي ده شونه و بايد نسلش ادامه پيدا كنه وگرنه نفري يه ميليون ميده نسلش باقي بمونه . همين كه تا الان اينو اعلام نكرده خيلي ادم بوده وگر نه الان جمعيت ده اونا از تهران بيشتر بود و خوشه ي اونا بالا تر ميرفت و بعدش زمينشونو ميفروختن ميومدن نياوران با بوگاتي قرمزشون به من و شما پز ميدادن
پاسخحذفهمين كه به سه تا زن و 4 تا الاغ و يك خ.ر راضين خدا رو شكر كنين و به زندگيتون برسين
منم خیلی وقتا به نتیجه ای که رسیدی میرسم
پاسخحذفهمه ی شعارا یه وقتایی درست میشه
البته نه فقط تو اون روستایی که ترسیم کردی
تو همه ی شهرها
نه فقط تو موضوع مردانگیو پسر بودن و...
تو همه ی موضوعات