در حال و هوای خودم سرم را انداخته ام پایین دوربین به دست / می گردم !
صحن و گنبدی کاشی کار / می روم که داخل شوم محض گرفتن عکس که یکی می گوید خانوم کجا ؟
می گویم / بله / می گوید / نمیشه برین تو
من / چرا ؟ می گوید / باید چادر بپوشید !
می گویم / نمی خوام برم زیارت می خوام از گنبد عکس بگیرم / نمیشه بخواین برین تو باید چادر بپوشین
چادر ندارم خانوم حالا که چی ؟ اشکالی نداره چادر واسه کرایه هم داریم (از آن چادر گل گلیا)
میگم / مگه میشه با چادر عکس گرفت خانوم ول کن حوصله ندارم
سرم رو می اندازم پایین برم تو / نه خانوم کجا ؟ در لحظه یی به گمانم اسلام را در خطر دید و پرید جلوی من که امکان نداره
میگم خانوم / این یارو اصلا مسلمان نبوده بنده خدا که تو الان میگی با چادر از مقبره و گنبدش عکس بگیر / نمی فهمد که .../ میگم اینجا مسئولش کیه ؟
میگه آقا / میگم کدوم آقا ؟ کجاست / میگه خانوم آقا دیگه / آقــــــــــــا / چند تا خانوم اون ور صلوات می فرستند با عجل الله ِ تهش !
میگم آها اونی که می خواد به سلامتی تشریف بیاره!
خلاصه به بدبختی در معیت خانوم وارد میشویم و منم بی چادر / انگار که لخت رفته باشم وسط جمعی / عجیب بود نگاه ها !
حالا می خواهم عکس بگیرم / خانومه میگه اونجا نریا / اونجا مردونه است / اونجا وضو می خواد / اونجا زنه مردم هست / اونجا با کفش نمیشه رفت / اون ور بی چادر حکمش قصاصه / اونجا حاج آقا هستند اون ور تر زنشون / عکس خانومه رو نگیری ها... !
آخرش زورکی دو تا عکس کج و کوله نصیبم شد و بیخیال از موضوع داشتم بیرون می رفتم که در حیاط / حوض وسطش پسر بچه ی هفت هشت ساله چشم به کبوترهای گنبد دوخته نفس عمیق می کشد و شلوار پایین / موزون با شُره ی فواره / با فشار می شا/ شد وسط آب ِ حوض !
و در همین حال خانوم/ خندان رو به من کرده و می گوید امیرعلی پسرمه / میشه ازش یه عکس بگیرن !
صحن و گنبدی کاشی کار / می روم که داخل شوم محض گرفتن عکس که یکی می گوید خانوم کجا ؟
می گویم / بله / می گوید / نمیشه برین تو
من / چرا ؟ می گوید / باید چادر بپوشید !
می گویم / نمی خوام برم زیارت می خوام از گنبد عکس بگیرم / نمیشه بخواین برین تو باید چادر بپوشین
چادر ندارم خانوم حالا که چی ؟ اشکالی نداره چادر واسه کرایه هم داریم (از آن چادر گل گلیا)
میگم / مگه میشه با چادر عکس گرفت خانوم ول کن حوصله ندارم
سرم رو می اندازم پایین برم تو / نه خانوم کجا ؟ در لحظه یی به گمانم اسلام را در خطر دید و پرید جلوی من که امکان نداره
میگم خانوم / این یارو اصلا مسلمان نبوده بنده خدا که تو الان میگی با چادر از مقبره و گنبدش عکس بگیر / نمی فهمد که .../ میگم اینجا مسئولش کیه ؟
میگه آقا / میگم کدوم آقا ؟ کجاست / میگه خانوم آقا دیگه / آقــــــــــــا / چند تا خانوم اون ور صلوات می فرستند با عجل الله ِ تهش !
میگم آها اونی که می خواد به سلامتی تشریف بیاره!
خلاصه به بدبختی در معیت خانوم وارد میشویم و منم بی چادر / انگار که لخت رفته باشم وسط جمعی / عجیب بود نگاه ها !
حالا می خواهم عکس بگیرم / خانومه میگه اونجا نریا / اونجا مردونه است / اونجا وضو می خواد / اونجا زنه مردم هست / اونجا با کفش نمیشه رفت / اون ور بی چادر حکمش قصاصه / اونجا حاج آقا هستند اون ور تر زنشون / عکس خانومه رو نگیری ها... !
آخرش زورکی دو تا عکس کج و کوله نصیبم شد و بیخیال از موضوع داشتم بیرون می رفتم که در حیاط / حوض وسطش پسر بچه ی هفت هشت ساله چشم به کبوترهای گنبد دوخته نفس عمیق می کشد و شلوار پایین / موزون با شُره ی فواره / با فشار می شا/ شد وسط آب ِ حوض !
و در همین حال خانوم/ خندان رو به من کرده و می گوید امیرعلی پسرمه / میشه ازش یه عکس بگیرن !
na baba..!!!
پاسخحذف"میگم کدوم آقا ؟ کجاست" :))) خیلی خنده بود. احتمالا با چشمای گرد شده نگات میکردن اون موقع!
پاسخحذفآره مال آقــــــــــــاست، اونم که بپیچون و غیبت ِ غیر ِ موجه، میشه بی صاحاب!
با بچه های دانشکده دعوت علمی شده بودیم به اصفحان .
پاسخحذفدرست مثل داستان تورو با دخترای گروه ما پیاده کردن .
یه حوزه ی علمیه بود با بنایی جالب که رفتیم تو ازش عکس بگیریم .
این طلبه ها جوری شلوغ میکردن که گویا 7/8 تا دختر لخت اومده اون تو !
پسر بچه 7 ساله به عقاید چند نسل گذشته اش می شاشد. عقایدشان بوی شاش می گیرد ، چیزی نمی گویند ، بچه است !. همه چیز معنای خود را می بازد ، نجاست هم ، شعور هم ، ادراک هم ، ما هم !
پاسخحذفآقا؟ اینا بیشتر میگن آغا نه آقا
پاسخحذفبرام مهم نیست که تو یه شهر یه مقبره زیارتی باشه یا صدتا...من هیچ کس و ناکسی رو واسطه ی ارتباطم با خدا نکردم و نمی کنم.وای به حال اونایی که درگیر این دلال های ارتباط با خدا شدن و از خود خدا غافل موندن.آخه تو هم...
تو هم ...
رفتی از اون سنگ و گنبد عکس بگیری که چی بشه؟
دلت وا شه؟ که نمیشه
خنده به لبت بیاد وقتی عکس ها رو دیدی که نمی یاد
چیز عاشقانه ای داره؟ که نداره
از این به بعد تو وبلاگت بنویس میخوام برم فلان جا تا عواقب احتمالیشو تو کامنت دونی برات بنویسیم و بعد برو :) بازم سال نو مبارکت باشه رفیق
هاهاها... اینا در این جور مواقع انقد نفهمن که نگووو ، تو هم میگفتی منم از طرف آقا اومدم چند تا عکس بگیرم که ببینه تو ملکش چی خبره!!
پاسخحذفبابا! موقعیت بامزه ایه! آره! منتها چیزی که من بیشتر دستگیرم شد، سادگی اون نگهبانه! می بینی قدرت اسطوره رو در مقابل زندگی روزمره؟ ... مردم نفهم نیستن دوستان! مردم یک سری باور دارن و ما باید عوضش کنیم ... نمیگم الکی احترام بذاریم .. میگم با دقت نگاهش کنیم
پاسخحذف;-)
من اگه جات بودم دتا فحش به زن ميدادم.
پاسخحذفوااا!من الان اينجا دارم جرص ميخورم.
خاك عـــــــــــالم!
یعنی ر.... به اون ...
پاسخحذفبابا خیلی آدمی بچتو جمع کن تو حوض ملک آقات نشاشه........
حجاب برای آقا
پاسخحذفwaow
پاسخحذفشاهکار بود دختر
روانمو با این متنت شاد کردی
دمت گرم
سال نوتم مبارک .
ممكنه به هر حال. تازه موز رو بگو
پاسخحذفتف میکردی تو صورت زنه!
پاسخحذفاگه خواستی حالشون رو بگبری ، برو تو دستشویی و از حاج خانوم هایی که دارن هفت فلم آرایش می کنن عکس بگیر و پخش کن تو نت !
پاسخحذفدر جاده ی صراط المستقیم
پاسخحذفبا سرعت صد و چند کیلومتر می راندم
با دیدن تابلو انحراف به ابتذال
سیستم خودکار ساخت کارخانه ی هوس
مسیر را عوض کرد.
در دور برگردان چه کنم
پلیس بزرگراه با نهایت احترام
مرا به پارکینگ اذلی انتقال داد.
عزیزم مگه نمیدونی مرگ حقه واسه همسایه !!!
پاسخحذفصحنه ی فلسفی جالبی میشه ...
پاسخحذفشاشیدن به ...
از خود این یاروها عکس می گرفتی بهتر نبود؟
پاسخحذفهزیزم این ها کارشون شاشیدن به ملت ِ دیگه از بجگی باید تمرین کنند که بزرگ تر که شدن جای نشاشیده ای نمونه
پاسخحذفsalam
پاسخحذفaz khanandegane khamosheton bodam
hala khodam saheb khone shodam
omadam bara arze tabrike salo no va davat!
tarze neveshtanet jalebe
avayel fek mikardam pesari!
voyy eshtebah type kardam webamo!
پاسخحذفrahasoorati.persianblog.ir
:))))))
پاسخحذففوق العاده بود. چه فیلمی هستی تو!
حکمش قصاصه؟!
یعنی چی؟ یعین یکی باید بی چادر بیاد توی خونه ی تو از گنبدش عکس بگیره؟!!
خوب میفهمم
پاسخحذفآدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه
جالب بود
چقدر ما از این داستان ها داریم که نسل های بعد بعنوان داستان های سورئال ازشون فیلم می سازن. سه بعدی با عینک مخصوص
پاسخحذفخو من تازه هنوز تو همون مرحلم. ممکنه سال دیگه مثه شما فک کنم
پاسخحذفبه هر حال جامعه اسلامی نیاز داره به چادر
پاسخحذفاصلا شما میدونی این چادر چقدر خوبه؟
ما ازش خیلی اسفاده کردیم
توش قلیون کشیدیم مشروب خوردیم ورق بازی کردیم، خوابیدیم
دوباره از عرض میکنم:
به هر حال جامعه اسلامی نیاز داره به چادر
اینم بگم همیشه در آرزوی این بودم که دختر همسایه بقلیمون با چادر گل گلی ماه رمضون آش نزری بیاره واسمون بعد من در و باز کنم عاشقش بشم
پاسخحذفسلام
پاسخحذففکر نکنم واقعی باشه!!! بود؟
به هر حال جالب بود
یا علی
:) باريكلا .... :)
پاسخحذفتو روحشون!
نيم ساعتي ميشه ميخ اين صفحه موندم و خط خطي هايي كه هر ذهني رو ارضا ميكنه كلا در جهت عوام ارضايي كار ميكني خود كه ديگر فبها...حال كردم كلا...رها بمون و سرشار
پاسخحذفبهترش این بود واسه عکس انداختنم اونجا نمیرفتی .
پاسخحذفعاااالیییی بود...
پاسخحذفیعنی ترکیدم...
البته همه امیرعلی ها به حوض اماکن مقدس می شاشن... یکیش من!
کجا بود حالا
پاسخحذفای سگ برینه به قبر پدر خوبه شون
باس میگرفتی چوب میکردی به هرچه نه بدترشون
خیلی باحالی . کلی دردو خنده توش بود. نگاه متفاوت ودقیقی داری. موفق باشی.
پاسخحذفجالب نوشتید.ایرانه دیگه جهان سومه و هر چی آدم بی فرهنگ است ادعای فرهنگ داره و بافرهنگها باید ساکت باشن که مبادا بی فرهنگها به ترش قباشون بربخوره.
پاسخحذف