۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

ادم‌ها گاهی قطع می‌شوند مثلا توی جمع فلان جا فلان گوشه نشسته‌اند که یکهو می‌بُرند، مات می‌شوند به کُنجی، خیره می‌شوند به چیزی و گاهی حتی دقایقی یخ می‌کنند توی زمان می‌روند توی گونی‌ از خاطرات و به خودشان که بَرشان می‌گردانی فقط در جوابت می‌گوید هاا می‌گویید خوبی می‌گویند خوبم و شما می‌دانید که نیستند خودشان هم گاهی می‌دانند که نیستند اما سری تکان می‌دهند جمع و جورتر می‌نشینند سر جایشان و دوباره بر می‌گردند به واقعیت تا مثلا چند ساعت بعد یا گاهی چند دقیقه بعدتر که دوباره قطع شوند و بروند یک جایی غیر از انجایی که هستند باید باشند و واقعیت‌شان هست نه خیال.

۴ نظر:

  1. توی این پست مرا توصیف کردی انگار.
    به خصوص قبل تر هام را.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من توی وبلاگتان یک کامنتی گذاشتم نمی دانم دیدید یا نه؟ اما فکر کنم تقریبا مصادف با کامنت شما اینجا.

      حذف
  2. ممنون از نظر لطفی که به من داشتی... خوشحالم که خواندی، در فضایش قرار گرفتی، و دوست داشتی.
    نام بلاگ شما را همیشه می دیدم این جا و آنجا. اما این اولین بار بود که باز کردم صفحه ات را و دیدم که دوست داشتنی می نویسی. (و این خارج و دورتر از تعاریف کلیشه ای است).
    PS: از این گوشه آدرس توییتر ات را دیدم و کلیک کردم. و برای لحظه ای بی اختیار، خواستم فندکی بگیریم زیر سیگاری که خیلی دوست دارد روشن باشد توی آن عکس.

    پاسخحذف
  3. ferestade shod be emaile shoma

    پاسخحذف