ادمها گاهی میشکنند و این طوری نیست که شکستنشان صدای تِق داشته باشد و همه بفهمند فلانی فلان روز فلان جا شکست / شکستن ادمها را شاید فقط بشود دیـــــد از خندههای بافتنی که وسط جمع تحویل اطرافیان میدهند یا حتی توی اینه به خودشان، از تعداد موهای سفیدشان که یکهو توی گوشهیی از سرشان گوشه یی از زندگیشان قسمتی از بودنشان پررنگتر میشود و شاید هم از قیافهشان که کمرنگتر میشود و خودشان که هر چه پرهیاهوتر میشوند در ظاهر در کنجشان چالتر میشوند و بیصداتر و ارامتر از همیشهشان. شکستن ادمها را نمیشود شنید، میشود دید، که فلانی نه دیگر مثل قبلش و نه دیگر مثل خودش، هیچ کدام نیست.
ya barghe cheshmhashoon ke gom mishe
پاسخحذفچند وقتیه که زیاد مینویسی...
پاسخحذفولی دخترک... لیس زدن زخم ها سودی نداره...
بعضی ماجرا ها هست که آدم رو دقیقن دو نیم میکنه. به عقب نگاه میکنی و به خودت میگی منه قبل از اون اتفاق و منه بعد از اون اتفاق.
پاسخحذفغبار لعنتی فقط نشستن رو بلده. میتکونم خودمو اما داستان ادامه داره.