۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

بعد از ظهری نارنجی


در باب گندهای من همین را بگویم که از این روزهاست بگیرند و سنگسارم کنند به کل !
عکسی بر بک گروند لب تاپم گذاشته ام از مخلوق ِ دو جنسه ای لخت و عریان / کاریست از هنرمندی خیابانی / نامش دوگانگی ست !
بعد در عین حماقت محض رفته ام دفتر استادم کرکسیون / غلط گیری کارهایم !
استاد می آید و می گوید روشن کن لب تاپت و ببینم چی کار کردی و من استارت می کنم و از مصیبت ویندوز بالا میاد و به به می بینم چه کرده ام ! تا استاد می رود و بیاد مفصل بشیند سر کارهایم در صدم ثانیه ای برنامه را باز می کنم و می گویم این شده استاد خوبه ؟
استاد نگاهی می اندازد و می گوید آقای فلانی تشریف بیاورید این کاره خانم شده / آقای فلانی پسری است مجرد / بیست و هفت هشت ساله که در دفتر استاد کار می کند و جوانی است بسیار مومن / از آن متعهد های روزگار که سرش را از زیر به رو نمی آورد نکند خدای نکرده ... !

خلاصه استاد کارهایم را براندازی می کند و این لب تاپ لامصب را می کشد جلویش می گوید اون مووس را بده به من ! من را می گوید یخ کرده ام می گویم نه استاد / می گوید بده ببینم می خوام عکسارو ببینم/ کجا ذخیره شون کردی ؟ پسره هم دقیق و مشتاق / پلک نمی زد آن وسط !
خدایا با خود می گویم الان است که ببینند این همه فسق و فجور را / این پسره هم که اینجاست !
عکس افتضاحی بود در کل / مخلوقی انسان گونه با آلتی بزرگ در پایین و سینه هایی برجسته در بالا !
 در دل می گویم هم خودت را گند بزنند هم تربیتت را دختر که از این غلط ها می کنی / می گویم استاد نه خودم باز می کنم / یادم رفته کجاست دقیقا ؟بگذارید خودم باز کنم / استاد  مصرانه می گوید جلسه دارم / تو نقشه ها را باز کن ببینم  خودم پیدا می کنم !
تهش آب دهن قورت می دهم می گویم استاد عکس روی صفحه ام خصوصی است میشود خودم باز کنم / استاد یک نگاهی به من می کند و یک نگاهی به آقای فلانی ...
آقای فلانی خودش می فهمد و میرود آن طرف تر من می مانم و استاد ... / استاد عزیزمان اما ول کن نیست می گوید عکسه دوستته لازم شد ببینم / ملتمسانه نگاهش می کنم می گویم نه استاد !
آخرش بعد از آنکه اشهدم را هم گفتم استاد رحمی بر من نمود و نگاه نکرد و من هم نمی دانید هر چه برنامه و عکس بود باز کردم برایش و گذاشتم جلویش !
استاد هم نگاهی انداخت بعد از شش ماه دواندن بنده لبخند رضایتی زد که ای بدک نشده / من را می گویید ذوق کردم و دامن در آخرین لحظه از دستم برفت !
دو تا برنامه رو جابه جا باز و بسته کردم و بک گروند و مخلوق لخت و  سینه هایش و من استاد و آقای فلانی و از بخت بد یکی از همکاران خانمشان آنجا  ! پسره که داشت سکته می کرد به سقف نگاه می کرد / خانمه هم کلا رفت / استاد هم عکس را می دید و زیر چشمی من را ! آبروریزی به معنای واقعیش !
استاد پا شد و رفت اون طرف / تب کرده بودم / چند لحظه بعد با کیفش برگشت شک نداشتم که می خواهد توبیخم کند / کیفش را باز کرد و هارد دیسکش را داد دستم و گفت عکس را برای من هم کپی کنید خانم ... !



۲۹ نظر:

  1. جانا بسیار تبریک عرض می نماییم خدمتتان که عاقبت چنین مفتخرانه رسم روزگار ِ ناکامی را شکستید و رسالت را به سرانجام پیروزی حق بر باطل رسانیدید باشد که مورد درگاه آن خراب شده هم قرار گیرد و بیست ها بگیرید (; بلکه ما نیز به راه راست هدایت شویم

    پاسخ دادنحذف
  2. :))) استادت همافروديته ! ذوق كرده بوده.

    پاسخ دادنحذف
  3. وای مردم از هیجان :)))
    استادتون هنرشناسه پس ... تو استادای معماری کم پیدا میشه
    D:

    پاسخ دادنحذف
  4. عجب استادی !!!! الحق که استاد بوده ... :دی

    پاسخ دادنحذف
  5. کاکا خیلی خندیدم . ما همیشه بک گروند رو قبل از بردن پیش استاد عوض میکردیم .

    پاسخ دادنحذف
  6. استاد بسی این بار را بر شما لطف نموده است و از این پس بسی باید برنگاههای ان پسر مومن سربه زیر را نیز نحمل کنید
    در ضمن خود جان وبلاگ با مسمایی داشتی که همی لذت بردم در این فیلتر بازار
    HCH

    پاسخ دادنحذف
  7. چه هیجانی حاکم بوده !!!. همون موقع که عکسها رو باز کرده بودی سریع روی یکشیون Right Click میکردی ، و بعدش هم set as desktop background . البته اون موقع دیگه هیجانش کم میشد

    پاسخ دادنحذف
  8. این بلا سر منم اومده
    فاجعه

    پاسخ دادنحذف
  9. :)
    جان دادیم تا تمام شد خواندنمان !!!
    حالا اون عکسارو واسه چی نگه میداری آخه!!!

    پاسخ دادنحذف
  10. و اينگونه شدكه مسير زندگي استاد عوض شد و رفت قسمتهايي از فلانش را جراحي كرد.
    قشنگ بود ممنون.
    بازم ميام اينجا. راستي اگه از اونورا رد شدي سري بزن به ما

    پاسخ دادنحذف
  11. هارد دیسک بدم خدمتتون؟

    ------------

    آخه من بخیلم...دوست دارم فقط خودم بکنم!

    پاسخ دادنحذف
  12. خوشبینانه: استادش استاده و دمش گرم آخر مرامه و خواسته شرمنده نشی که به نظرم شرمندگی هم نداره!
    بد بینانه : میخواد میونشو باهات آره و این حرفا....
    اما اضطراب خوب منتقل کردی تو نوشتت :) لذت بردم از بالا پایین شدن آدرنالین خونت.

    پاسخ دادنحذف
  13. عجب داستان خنده‌داری بود. میرانده شدم از خنده!!!!!!!!

    پاسخ دادنحذف
  14. بسیار خنده ایجاد شد:))

    پاسخ دادنحذف
  15. اگه بدونی چه قدر خندیدم
    :))))))

    پاسخ دادنحذف
  16. عوضش استادت یه حال اساسی بهت میده ! چندتا آهنگ ساسی مانکن هم براش کپی می کردی حل بود !!!! :D

    پاسخ دادنحذف
  17. استاد با حالم آرزوست

    پاسخ دادنحذف
  18. چه جالب
    با اینکه می دانستی آخرش چه می شود ، هیچ دست و پات را گم نکردی...

    پاسخ دادنحذف
  19. نمی شود آن اثر را اینجا بگذارید که ما هم کمی خجالت کشیده و بعداً آن را کاپی کنیم؟!

    پاسخ دادنحذف
  20. فکر بد نکنید بابا . نگاهش هنری بوده به عکس . حالا هم میخواد دقیق تر نگاه کنه .

    پاسخ دادنحذف
  21. ای بابا راس میگن اون قسمتی که نگاه نکردن سریع عوض می کردی بک گراندو. البته خیلی باکلاس تر از این بود که من برای اینکه به خواهر زاده ی یازده ساله م که یه پسرک دلرباست حال بدم عکسشو بک گراند کردم و بعد تو جلسه ی شهر داری عالم و آدم دیدن و وقت نشد عوض کنم

    پاسخ دادنحذف
  22. تا مطلبتو کامل خووندم یه سکته ناقص زدم

    پاسخ دادنحذف
  23. جالب بود.من و همسرم هم کلا غش کردیم از خنده.

    پاسخ دادنحذف