۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

گونه های انسانی چهارپا

 آمده ام نشسته ام پشت میز / هدفون هایم را تا ته در گوش فرو کرده پست جدیدم را می نویسم / منتظر آهنگم هستم / آنلاین گوش می کنم / نسخه ی دانلودش فری نیست هنوز !
چند دقیقه می گذرد خبری نیست از پخش آهنگ / یعنی سرعت نت آنقدر پایین است ؟
پروفایلم را چک می کنم / همه چیز سر جایش است باز منتظر می مانم اما نمی خواند / کلافه پستم را نیمه رها کرده صفحه ی وب لاگم را پایین می آورم می روم سراغش ببینم چه خبر شده ؟
مدت زمانی می گذرد و می فهمم لینک سایت و پروفایل باز است  لینک آهنگ ها غیر فعال شده / می فهمم که بله کار این خران دو پاست باز هم !
فیلتر شکن را با کلی فحش بر اجدادشان گرفته تا خودشان بالا می آورم / سرعتم آنقدر کم می شود که دیگر نمی توان آنلاین گوش داد
به دانلودش نگاه می کنم نه هنوز نسخه اش نیامده .
آهنگ را پاره پاره می شنوم چشم بسته می خوانم همراهش چند ثانیه ایی / بعد  قطع می شود 
......... / لوود می کند/.........
 چشمان راغضب آلود و گریان باز می کنم فحش می نویسم بر صفحه پستی که قرار بود جور دیگر فرستاده شود !
آخر من اگر بخواهم این فطرت سفید خویشتن را به گُه بکشانم تکلیفم چیست آخر ؟
اگر بخواهم تا گردن در گناه و کفر فرو روم و تا آنجا که می توانم از یاد خدا غافل بمانم تکلیفم چیست ؟ / آنش دیگر حساب من و اوست به شما چه آخر .
باورم نمی شود / سایت سیاسی فیلتر می کنید باشد بکنید برای ادامه کثافت کاریهایتان مجبورید ملت را خفه کنید !
سایت لهو و لعب فیلتر می کنید باشد آن هم بخورد توی سرتان / نگرانید مبادا نکند جوانی ببیند و بفهمد از چه محرومش کرده اید؟ / ترسیده اید مبادا در کنج تنهاییش کاری بکند / آبی بیرون ریزد و لحظه ایی زندگی تجربه کند باشد !
تصویر را ممنوع می کنید باشد / کور می شویم !
آخر صدا را چرا ....
آخر همان معجزه تان را اگر بی نوا و صوت پخش کنند جایی / حیوان چهارپا هم از شنیدنش رم می کند چه برسد به انسان !
اگر آن نوای به قول خودتان خوش را ببرند از آن یک مشت کلمه ی چرت / جز خرواری تهدید چیزی بر جای می ماند از افتخارتان؟
می خواهم بدانم کدام خری ( خر به معنای خریت و نافهمی  مد نظر است و نه تنها فحش ) دقیقا کدام خر این چنین فرموده است ؟
که شما نوادگان احمق تر از جددتان امروز سایت فیلتر می کنید برای ما ؟ 
حیوانات هم موزیک می فهمند / ضرب می فهمند / تِم و نُت و هماهنگی و آوا و نوا می دانند چیست !
 آخر شما از کدوم گونه ناشناخته اید که آنقدر بی شعور و بی آداب مانده اید !
چرا گونه تان منقرض نمی شود آخر !

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

برچسبت و بکن

عکاس زیرش نوشته بود

یکی از برچسب ها رو بردار
اونی که بیشتر می خوای تو زندگیت ؟
برچسبت و بکن 



۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

خریت مزمن

امروز از اون روزاست که من درجه خریتم به سقف چسبیده !
فقط یکی  باید بهم بگه داری چه غلطی میکنی دختر !
حیف / حیف که همیشه وقتی غلط هامو کردم تموم  بعدش می فهمم وای چی شددد ! اون موقع دیگه تا گردن تو گل گیرم !
اعمال یک هفته اخیرم شایدم دو هفته ی اخیر/ نه بزرگتر از این حرف ها کل این عمر بیست و سه ساله ی محترم  امروز بد جوری آورار شده بر کله ام/ بی تابم کرده باز !
ای کاش لااقل این بی تابی لامصب می ماند / بلکم کمی آدمانه تر می بودم !


پ.ن / خدایا تو هم گاهی گند میزنی ها / منو نگااااا / یادت رفته سوپاپ اطمینانی ترمزی چیزی بزاری واسم . شدم عین این 405 انفجاریا !

۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

اولین تجربه ی پیچانده شدنم

فکر می کنم یکی از اولین کسایی که من و تو زندگی پیچونده مامانم بوده !
یادمه کوچولو بودم و فضول و شکمو / یکبار مهمون داشتیم و منم مطابق همیشه چهارچشمی بلعیده بودم همه رو !
خودمونیم از اون دختر بچه تخساااا  که میگی بزنم تو دهنشون/ خلاصه
دیدم یکی از دخترای فامیل یک چیزه سفید گذاشت زیر لباسش و رفت تو توالت / منم فکر کردم پشمکه و می خواد تو توالت تنهایی بخورش / رفتم در توالت که آهای منم پشمک می خوام !!!
اونم بدبخت در و باز کرد و گفت هییییییییییییییییش / پشمک نیست / پریودم بیا ببین خوردنی نیست این .
منم که نفهمیدم... اما اسمش خوب یادم موند / رفتم سراغ مامانم که پریود یعنی چی ؟
مامانه بیچارم  به چه دروغ هایی متوسل نشد که منو بپیچونه و منم سمج !
راستش اون موقع ها آخرش هم نفهمیدم چی بود دقیقا اما یادمه که مامانم حسابی بهم فهموند یک کلمه ی ممنوعه است و  مبادا جایی بگم/ یه چیزی تو مایه های جیش و پی پی که دخترای خوب نمی گن !


پ.ن / این اولین مورد درک مفهوم حیا تو زندگیم بود / گرچه هیچ وقت با حیا نشدم !
پ.ن اول / هیچ وقت مامانم قضایای این چنین و واسم توضیح نداد هنوزم نمی فهمم چرا ؟ فکر کنم می دونست من قراره چی بشم !
پ.ن دوم / کلا مامان باباهای ایرانی تو این زمینه ها افتضاح عمل می کنن این همه سعی در نفهم نگه داشتن رو نمی فهمم آخرش که چی ؟
پ.ن سوم / وب لاگ داستان های نیم وجبی راجع به همین موضوع مطلبی نوشته بود که منو یاد این قضیه انداخت !

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

توازن


دلم پرواز می خواهد و تن این نمی گذارد
به جایش آهنگ را تا آسمان بالا می برم
 می رقصم / بلکم کمی بجنبانم روحم را

پ.ن / اگه بر می گشتم به چهار سالگیم  به جای همه کارایی که تا حالا کردم یک رقصنده میشدم !

۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

پست مرگی بر وزن روزمرگی



شب تا صبح در فکر پست هایم می گذرد و صبح تا شب در انتظار کامنت هایشان

پ.ن / اکثر پست هایم را خواب می بینم / مدت زمانی است خواب و خوراک نمانده برایم !
پ.ن اول / جالب تر آنکه این ساعت الهام پست پنج تا هشت صبح است و تا ریخ ارسالشان بعد ظهر و کامنت هایشان آخر شب !
پ.ن دوم / این یکی را خارج از قاعده صبح گذاشتم / دعا کنید این ترک عادت موجب مرض نگردد !


۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

روزشمار



یک روزی که موهام اینقدر بلند میشن
تا اون روز 20 سانتی متر مونده !


۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

بعضی ها


وقتی به کسی میگی یکم با شخصیت تر باش
بعضی ها راست تر وای می ایستن
بعضی ها روسری شون و میکشن جلو
بعضی ها جم و جورتر میشینن
بعضی ها تند تر راه میرن و یه عده هم آروم تر / متین تر
بعضی ها جدی تر و بعضی ها خندون تر
بعضی ها عصبانی تر
بعضی ها خیره بهت تو دل فحشت میدن
بعضی های دیگه میگن خودت بی شخصیتی
 .
 .
بعضی ها هر کدوم یک کاری می کنن
 اما هیچکی مهربون تر نمیشه

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

در طلب مشتری

رفتم تو آرایشگاه(عروس ایرونی !!!!) هیچکی توش نیست / به خانوم آرایشگره میگم ببخشید تابلوی آرایشگاه سحر یک کوچه پایین تره  اما خودش و پیدا نمی کنم شما می دونید کجاست ؟
خانومه نه ما تازه اومدیم ! کاری دارین بفرمایید بشنید خودم انجام بدم واستون ! آنجا میرید واسه چی ؟
کار ما خیلی بهتره من دوبی دوره دیدم !
من : نه خانوم کاری ندارم ممنون /  دنبال خونه ی  یکی از دوستامم که بغل آرایشگاست !
خانومه آهاااااااااااااا
عزیزم آدرسش دو کوچه پایین تر از چهارراه سمته چپه !!!!


پ.ن اول : واقعا خانومه معلوم بود کجا دوره دیده من بودم می ذاشتم عروس عرب نبودین که ببنید کارش و که !
پ.ن دوم : آخه دختر احمق باید بری از آرایشگاه آدرس آرایشگاه بگیری می رفتی مغازه ی بغلش !

۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

قابل توجه شما متاهل عزیز !

دیروز جایی با چند نفر داشتم  حرف می زدم ! یک خانم 32 ساله ی متاهل/ دو تا آقا یکیشون 30 ساله و متاهل و اون یکی یک پسر 26 ساله ی مجرد و صد البته منم اون وسط !
بحث راجع به دوست بود و مثلا قرار بود ما انگلیش راجع به دوستی هامون حرف بزنیم !
بحث از اینجا شروع شد که دوست خوب کیه؟ آیا دوست تعریف داره؟ بهترین دوستت کی بوده ؟
همه حرف زدن از دوستاشون از هم کلاسی و هم دانشگاهی شون از تفریح های مشترکشون و دوست های بی معرفت شون / اوه که منم کلی خاطره ی محشر تعریف کردم !
تا اونجا که رسیدیم به سوال وحشتناکه / بهترین دوستت کیه و کجا دیدیش ؟ می دونید چی شد ؟
متاهل ها گفتند بهترین دوستمون همسرمون و کلی هم پیرامون آشنایی با همسرشون تعریف کردند و قصه گفتند !
من بیچاره انگشت به دهان و حسرت آمیز دلم به اون پسر مجرده خوش بود که اونم پرید وسط و گفت آره من با عشقم (دوست دخترشو می گفت ) تو فلان جا آشنا شدم آره بهترین دوستمه/ عاشقشم !
بعد همگی رو به من / تو کجا دیدی بهترین دوستت و؟ البته بر طبق تعاریف اونا یا باید شوهرم  می بود یا عشقم/ منم سر به پایین گفتم من بهترین دوست ندارم دیگه !من بیچاره !
آخه خداییش این چه حرفاییه/  آخه متاهلین عزیز و عاشقان گرامی یکم مراعات ماهارم بکنید برنگردید هر جایی اینقدر پز تنها نبودن هاتونو بدید ! یکم به دوروبرتونم نگاه کنید قبل حرف زدن ! 
بابا شاید یک کسی بغل دستتون بود که از این نعمت های ناب شما برخوردار نبود / تکلیفش چیه مردن ؟ حتما باید به روی آدم بیارید نداشته هاشو !  
از دیروز دارم فکر می کنم قراره کجا پیداش کنم؟؟

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

پرسه

پرسه در صحرا / مثال باد 
در مسیر باد / مثال شن 
شاکی از دنیا مثال خود / مثال گل 
آفرین بر تو که می دانی رهایی هست
وای بر تو که می دانی و رسوایی 
آفرین بر تو که می خوانی مرادت را 
وای بر تو که صدایت از ته چاهیست

این آهنگ و خیلی دوست دارم ! کاریه از حامد سید جوادی



۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه


کدوم نیمه، غمگین تره ؟
کدومش دوست داشتنی تر؟
 کدومش واقعی تر ؟

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

شور و گرم

دقت کردین وقتی داری شرشر گریه میکنی  اونم با صدای بلند یهو آب بینی ات می آیاد پایین ، وسط اون هاگیر واگیر چه حس خوبی بهت میده ! یک جورایی شور و گرمه ! البته گرماش مهمتره !
می دونین این حس مثل چی می مونه ؟
عین وقتی که تو حموم سرد، لخت ، شیر آب و باز کردی ، هنوز آب گرم نشده ، پاهاتو به هم می چسبونی بازم یک چیزی ازت می آیاد پایین و خودتو خیس می کنی (ادرار البته منظورمه )!
اینم همون قدر گرم و اینم فکر کنم یک جورایی شوره !
می دونین گرماشون یک جورایی آدم رو یاد بغل کردن می اندازه!
نمیدونم یعنی بقیه چیزای گرم و شور هم همین طوری ان ؟

حس مادرانه

مامانم امروز بهم گفت پسرها هم حق دارند بعضی اوقات ها !!!!!!!!!!!!!! که از دست دختر ها فرار کنند!
راستی این پسره باید چه طوری از دستت فرار کنه؟
بعد جدی و متفکرانه  بهم نگاه کرد ؟
وقتی مامانت اینو بگه بهت چی می تونی بگی ؟
لقمه تو دهنم خیره به مامانم خفقان گرفتم ! 

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

دیوار




همیشه وقتی به این عکس نگاه می کردم خودم رو می دیدم همین احساس مخمصه !
این عکس رو گذاشتم رو دسک تاپم به امید اینکه هر بار بهش نگاه می کنم یادم بیاد که باید یک کاری بکنم که از این اتاق بزنم بیرون .