۱۳۹۱ بهمن ۱۵, یکشنبه

 ادم‌هایی که روزهای بد زیادی داشته‌اند مدت‌ها، انگار به داشتن روز خوب عادت نداشته باشند، باورش نمی‌کنند یا احتیاط می‌کنند در گذراندن و تجربه‌اش، می‌دانند یک روز خوب مثل چیزی نایاب ممکن است مدتی، قد ِ چند ساعت سرخوششان کند اما همه‌چیز اماده است که برود به سمت بد شدن و بیافتد توی دست‌انداز دوباره، و همین است که  سعی می‌کنند همه‌چیز را ارام برگزار کنند برود، شاید چون فکر می‌کنند این‌گونه کمتر اسیب خواهند دید شاید چون دوباره خزیدن خوشی زیر پوست‌تان دوباره نداشتنش را سخت‌تر می‌کند و این می‌شود که خیلی‌ها ترجیح می‌دهند به موقت‌ها دل نبندند به فلان بعدظهر فلان نگاه فلان حال ِ خوب‌شان دل‌نبندند چون می‌دانند اگر نباشد، تمام شود با تمام شدن امروز همه‌چیز تمام شود فردا سخت یا شاید سخت‌تر سپری خواهد شد. و آخرش خب امروز می‌رود و از فردا فقط امید خوب بودنش است که توی مخ ادم می‌چرخد. .‌‌‍

۳ نظر:

  1. گاهی هم همه چیز از یک جا به بعد شکل صحنه ی تئاتر میشه و تو میشی تنها یک تماشاچی که فرقی نمیکنه تئاتر رو دوست داشته باشی، بدت بیاد ، حالت بهم بخوره یا هرچیزه دیگه. درهای سالن تا آخر نمایش از بیرون قفله مگر بخوای از پنجره به بیرون بپری که با وجود چند طبقه نتیجه کار مشخصه چی میشه.

    پاسخحذف
  2. من همیشه به موقتها دل بستم

    پاسخحذف
  3. از همه بیشتر من آن امید را دوست دارم امید روز بعدش را.چشم باز نکرده اول صبح امیدش به اندازه خوشی دیروزش به من می چسبد

    پاسخحذف