۱۳۹۱ دی ۱, جمعه

آدم‌ها جدیدن راحت‌تر به هم دروغ می‌گویند، لبخند می‌زنند، قرار مدارهای ِ اَلکی می‌گذارند و اشتیاق ِ نخ‌نما به چیزهایی که دیگر بین‌شان وجود ندارد نشان می‌دهند، به هم وعده می‌دهند که یک برنامه‌یی بگذاریم و هم را ببینیم و بعد بوق ممتد/ برنامه‌یی که هیچ وقت گذاشته نمی شود روزی که معمولا نمی‌اید و دیدارهایی که اگر پیش هم بیایند مثل قبل و با کیفیت گذشته اتفاق نخواهند افتاد. بیشتر روابط دوستانه، قرارها، آشنایی‌ها و آدم‌ها، تنگاتنگی‌شان را که از دست بدهند/ دوره‌یی که توی آن شکل گرفته و بهم بافته شده‌اند تمام که بشود، به بن بست اشتراکات می‌رسند/ به بن بست حرف‌های قابل ِ گفتن یا موضوعات قابل تعریف کردن و تهش می شوند چند تا قرار دوستانه و مرور خاطرات و خنده و شوخی و احوال پرسی و قیافه های الکی و مراسم سالی یک بار.
باید قبول کرد اکثر روابط، دورادور که می‌شوند روزمرگی‌شان از دست می‌رود و بعد از آن کش دادن روابط شاید چند بار اولش جالب یا مفرح باشد و حتی خبرهای دست اولی به ادم بدهد اما عملا دیگر جوابگو نیست و ادم‌ها یک جایی می رسند به سکوت یا دیالگوهای تکراری (خوبی؟ خوبم. چه خبر؟ سلامتی. از فلانی چه خبر؟ هیچی اونم خوبه.) و یا ( فلانی یادته؟ هنوزم فلانی هست؟ هنوزم با فلانی هستی؟)  و از این دست حرف‌ها که خوب است گهگاهی لازم است اما واقعیت این است که دیگر دوای درد نیست و صرفا می شود جهت دل خوشی و چند ساعتی تفریح و ادا دراوردن و بعدش هر کسی لول می خورد و می خزد سمت خودش و می رود توی گوشه ی دنجش .
یک واقعیتی که وجود دارد و شاید غیر قابل انکار باشد این است که آدمی که از دغدغه های شما/ از آدم‌های دوربرتان/ از امتحان فردایتان/ از بدبختی‌هایتان یا حتی گندکاری‌هایتان بی‌خبر است و عملا دیگر حس مشترکی را با شما تجربه نمی کند کم کم از چرخه‌ی زندگی شما خارج می‌شود و می‌شود ادمی که می‌شناختید/ می‌شناسید اما عادت کرده‌اید به نبودنش و بدتر از همه به حرف نزدن و شریک نشدن چیزهایی که از سر می‌گذرانید باهایش و خب باید قبول کرد آدمی که یاد گرفته‌اید/ عادت کرده‌اید و یا فراموش کرده‌ اید حرف زدن باهایش را، غروب روزهای تعطیل‌تان یا موقع بی‌ حوصله‌ گی‌هایتان یا توی مود کسی بودن‌تان یا حتی نبودن‌تان سراغش رفتن را، هر چند هم عزیز بعد از مدتی کمرنگ می‌شود بعد از مدتی سرد می‌شود بیرنگ می‌شود و در نهایت تمام می‌شود و می‌شود یک خاطره یک نقطه چند تا عکس یک دوستی توی فیس بوک و شماره یی توی گوشی و گاهی شاید باید تنها این موضوغ را پذیرفت و زور نزد برای عوض کردن چیزهایی که زورکی عوض نمی شوند.

۳ نظر:

  1. خوشحالم که زنده ای

    پاسخحذف
  2. پست عمیق و موشکافانه...متاسفانه واقعیت همینه و روز بروز دارم بیشتر به این نتیجه میرسم که کیفت زندگی بیرونی ما ( اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی) بر کیفیت زندگی درونی ما اثر گذاره. زمان داره به شکلی جلو میره که آدمها کمتر و کمتر حوصله کسی دیگه رو دارند . بیشتر آدمها به خبرهای جذاب براحتی از طریق اینترنت و رسانه های دیگه دسترسی دارند و تعریفی های ما برای هم کم شده . در کنارش فضای جامعه ما هم بی تاثیر نیست . فضایی خاکستری و نیمه جون که بسختی درش اتفاقی هیجان آور میافته. فکر کنم در این یک مورد میشه ساعت ها در موردش بحث کرد و حرفها هم تموم نمیشه.

    پاسخحذف
  3. تنها بخش جذاب دوستی های الان مرور خاطرات گذشتس.

    پاسخحذف