آدم وبلاگ را میخواند و نویسنده را توی ذهنش میسازد برایش شخصیت متصور میشود باهایش دوست میشود، احساس نزدیکی میکند، حرف میزند یا حتی واکنش آن آدم را توی موقعیت ِ فلان متصور میشود گاهی حتی در موردش با دیگران حرف میزند و گاهی پشت چراغ قرمز فکرِ
کسیُ و نوشتههایش، دلتنگیهایش، آدمهای ِ توی زندگیش، تنهاییهایش، حتی چیدمان و رنگ ِدیوارهای ِ اتاقش ادم را غرق میکند.
یک خاصیتی که وبلاگ دارد این است که خواننده احساس میکند میتواند به نویسنده دست بزند دوستش داشته باشد و یک ادمی برای خودش بسازد که قابل پیشبینی است ، مهم است و گاه می تواند با این آدم رو به رو شود درکش کند تحسینش کند و تا انجایی پیش برود که دوست داشته باشد آدم ِ پس ِ همهی این چیزها را ببیند. گاهی یک مشت ادمی که تا چند وقت پیش بلاگ مینوشتند و هم را میخوانند الان شدهاند یک مشت ادمی که با هم زندگی میکنند رفاقت میکنند بالا پایین میروند/ گاهی از توی همین نوشتنها و خواندنها چیزهای فوقالعاده در میآید، ادمهای فوقالعاده/ گاهی هم عین خیلی چیزها، چیزی از تویش در نمیآید .
مهم نیست که شما خودتان مینویسید یا نه تنها میخوانید وعلاقهمندیهایتان را دنبال میکنید مهم این است که برای شما و یک جورهایی همه، ادمهایی هستند که وقتی میخوانیدشان یکچیزی را که مثلا خودت نمیدیدی و بود/ یا میدیدی و نمیتوانستی بگویی یا لاقل به آن خوبی بگویی را خیلی راحت گفته اند/ حتی یک چیزهایی که بود و میدیدی و نمیفهمیدی و یا نبود و نداشتی و خالی بودند و میدانستی باید باشد را خیلی سبک و آرام نوشتهاند و این میشود که احساس داشتن حس مشترک با بعضیها، خیلی چیزها را شکل میدهد، میتراشد، گنده میکند و میاورد جلوی روی شما .
گاهی اوقات همین پشت/ آدمها با خواندن نوشتههای همدیگر برای هم مهم میشوند و کسی را در ذهن میسازند که شاید شکل واقعیش نباشد اما برایشان دوست داشتنی است.
آدم وبلاگی را می خواند و با خودش فکر می کند که چقدر تنهاست. چقدر تنهاست که آمده و دارد حرف های دل پر از غصه و تنهایی کس دیگری را می خواند، آنها را با تمام وجود درک می کند و با نهایت توانش با او احساس همدلی و همذات پنداری می کند. آدم، پست جدید وبلاگ را که به اتمام رساند، ممکن است با خودش فکر کند که چرا همچین آدمایی اینقدر از هم پرت افتاده اند و می ترسد، آره می ترسد که شاید هرگز همدیگر را پیدا نکنند زیرا می داند که این جور آدمها ساکن سرزمینی دیگر هستند که هرگز وجود نداشته است. آدم آهی می کشد و می فهمد که چقدر تنهاست.
پاسخحذفهمیشه بهترین روز زندگی
پاسخحذفامروز نیست!
توی دیروزه
حاصل وبلاگ نویسی های من 3 تا دوستی ناموفق و خرکی بود
پاسخحذفمتاسفم که این جوری بوده/ اما به جاش خودت همیشه خوب می نویسی و من می خونم.
حذفولی حاصل دیگه هم داشته.
پاسخحذفمن دوستی پیدا کردم..بی قیافه..بی مو..بی ظاهر.
من فقط با افکارش دوستم..
ینی بهترین شیوه ی دوستی
دوستی من با نوشته های تو
من دوست داشتم این نوشتت رو...کپی کردم تو وبلاگم....البته فقط از اسمت یه ت بود..که اونو نوشتم!ببخشین..باشه؟
پاسخحذفmerc
حتی توی ذهنشون عاشق میشوند و بد تر از اون شکست هم میخورند
پاسخحذف