۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

پستی به مناسبت سال‌روز روزی که سال‌روز ندارد!

امروز 12/12/2012 است، صبح که بیدار شدم چشمم افتاد به تقویم کنار صفحه و به نظرم جالب آمد.
امروز قرار نیست هیچ اتفاق ویژه‌یی بیافتد یا مثلا با 11م  یا شیش ماه بعدش فرقی بکند امروز فقط یک فانتزی ِ نگارشی ِ توافقی ِ بامزه است که از هر طرفی نوشته شود فرقی برایش نخواهد کرد. 
    1- برای من یک نفر لاقل امسال و با تقریب مناسبی بیشتر روزهایش، سخت بود، ملالت‌آور بود، توی پاچه بود، تنها بود، سَرهم بود، می‌گذشت، ورق می‌خورد، می‌رفت در دل فردا و فرق خاصی هم نمی‌کرد. شاید همه‌ی امسال شبیه یک روز نسبتا ابری بود توی پاییز که گهگاه نور می‌آمد توی اتاق پوستم گرمتر میشد و نیم ساعت بعد همه جا بارانی بود و من تنها. برای خیلی‌ها هم امسال خاطره انگیز بود چه کارها که نکردند/ تک تک روزهایش دو سال دیگر برایشان می‌شود آرزو/ خیلی ها را می‌شناسم که امسال از فرط ِ خوشی شب‌ها خوابشان نبرده و البته بنده بخیل نیستم و انشالله ادامه‌دار باشد وضعشان. اتفاقا دیدن زندگی ِ خوب اطرافیان یک سودی که دارد این است که گاهی یاد آدم می‌اندازد که هنوز بعضی‌ها خوشحال هستند و امکان دارد زندگی یک روزی حالا چه خیلی دور روی خوبش را به شما نیز نشان دهد و البته خب بدی‌های خودش را هم دارد که هی توی چشم ‌تان می‌کند چقدر حال و روزتان از آنچه می‌توانست باشد فاصله دارد و این گاهی به شما احساس فلاکت می‌دهد، احساس بدبخت بودن یا لاقل خوشبخت نبودن و یا مطمئن تر خوشحال نبودن. 
    2- امسال شبیه آدمی بود که پشت در اتاق/ داشت برای خودش زندگی می‌کرد و من توی ِ اتاق/ روی تخت/ برای خودم، فقط صدایش را می‌شنیدم و سایه‌اش را می‌دیدم از شیار ِ پایینی ِدر، که می‌آمد و می‌رفت و می‌خندید و گاهی ماهی سرخ می‌کرد و بویش می‌امد توی زندگی من و من همچنان فقط می دانستم آن پشت یکی هست که هر روز از خواب بیدار می‌شود/ می‌رود سر کار/ خسته‌ می‌شود/ گاهی دوستانش را می‌بیند/ گاهی هفته‌یی دو بار با کسی می‌خوابد/ عاشق کسی نیست، ولی هست. اسمش را نمی دانستم، کیست و چند ساله بودنش را هم،  فقط می دانستم هست. و در نهایت نه من به او کاری داشتم و نه او کاری با من.
امروز می‌گذرد و می‌شود قسمتی از گذشته، فردا می‌آ‌ید/ و متاسفانه هیچ تضمینی نیست که فردا چیز جدیدی داشته باشد لاقل برای شما. اما خب همه‌ی آدم‌ها هم، یک روزهایی داشته‌اند که از فردایش همه چیز، برای همیشه، برایشان تغییر کرده است و خیلی‌ها تنها چیزی که از امروز آرزو دارند همین است،  اینکه امروز آن‌روزی باشد که فردایش می‌شود روزی که همه چیز تغییر کرد. و خب هر آدمی آروزهایی دارد مخصوص به خودش حتی اگر هیچ وقت فردا نیاید و یا اینکه فردا فقط یک روزی باشد که تاریخش 13م است.

۳ نظر:

  1. زمان رو گم کردم، هیچوقت رامم نشد.. همیشه جلو رفت و من برای این قطار زیاد کَندم.. جا می مانم

    پاسخحذف
  2. امسال سال بدی بود

    پاسخحذف