۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

بعضی از آدما بعضی از اتفاقات بعضی از روزا/ عین یه لیوان شیشه یی می مونن که از روی میز / از دست یه نفر یا با یه بی دقتی تو زندگی آدم می شکنن / بعد هر کاریش هم که بکنی / هر چقدر که تکیه هاش و جمع کنی / تمام زندگیتم ، جمع کنی و جارو بکشی / تهش یه روز صبح که تو حال و هوای خودت  داری پا برهنه می چرخی و زندگی می کنی / یه چیزی تا ته میره تو پات / پاره ت می کنه و حال تُ می گیره تهش که به خودت می یای می بینی یه تیکه از همون خرده شیشه هایی که فکر می کردی همه رو جمع کردی یه چیزی از گذشته که فکر می کردی رفته / تموم شده و دیگه نیست! 

۴ نظر:

  1. بگذار طور دیگری نگاه کنیم: یک وقتهایی یه حواس پرتی، بازیگوشی، سر به هوایی، شیطنت، کنجکاوی، فضولی یا هر کوفت دیگری می زند و چیزی را می شکند که تکه هایش زندگی را بر می دارد. تکه ها را جمع می کند و با خیال راحت به زندگیش می رسد. کمی که گذشت، یک بنده خدایی را به زندگی اش دعوت می کند. آن بنده خدا که در زندگی اش جا خوش کرد، کفش را در می آورد و لباس راحتی می پوشد و آنوقت است که یک تکهء پنهان شده فرو می رود در اویی که از همه جا بی خبر است و حالا باید دردی را تحمل کند که اصلا دلیلش را نمی داند. بله! تحمل درد شیرین کاری دیگران به مراتب سخت تر است.

    پاسخحذف
  2. هم مطلبت هم کامنت قبل از من قشنگ بودن

    واقعا بعضی چیزا رو نمیشه هیچ وقت جمع کرد
    منکه دیگه تلاشی واسه جمع کردن ای خرده شیشه ها نمیکنم اگه همیشه برن تو پات انتظارشم داشته باشی دردش کمتره تا وقتی که یک روز ناگهانی بره

    پاسخحذف
  3. خواندمت ! زیبا بود !
    لینکت کردم !
    دوست داشتی لینک کن !
    http://nakhodaa.blogspot.com/

    پاسخحذف
  4. سلام
    من متن شما رو کمی مختصرتر تو فیس بوکم گذاشتم امیدوارم ناراحت نشید که اگر ناراحت میشید همین جا بنویسید برم پاکش کنم.

    پاسخحذف