۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه

سَر توالت نشسته بودم و می شاشیدم/ از بالا هم گریه می کردم و اشکم می‌اُفتاد توی چاه مستراح/ از بالا و پایین بدنم، جفتی، خروج آب داشتم و تخیلاتم شده بود توهمات/ خشکیده بودم/ یادم نیست کی؟ اما یک‌نفر همش دَر میزد که بیا بیرون نه برای اینکه می خواست بریند یا بیشتر از من بشاشد چون نگران بود که گریه نکن و بیا بیرون و ارزشش را ندارد و من واقعا نمی دانم مبنای ارزش گذاری ادم‌ها مواقع حساس چیست؟
شورتم را کشیدم بالا یادم است که شلوار پایم نبود/ زدم بیرون از مستراح به سمت کتاب‌ها/ نامه‌ی شب آخرش اولین چیزی بود که آمد جلوی چشمانم/ مخم توهم می‌زد، شب آخر یادم آمد، بعد از اینکه از شیشه‌ی عقب ماشین محو شد پریدم روی نامه‌ش/ به قلمی بیست و چهار کار بود که برای اول با هم انجام‌شان داده بودیم/ از کردن و فلان چیز را خوردن تا خریدن و فلان چیز را نخوردن / همه توی نامه‌ش بود اصلا نامه‌ی آخر و یادگاری ِ کتبی‌ش مجموعه‌یی بود از کارهای که با هم کرده بودیم و دقت کنید کارهای کرده نه نکرده و اصلا مهم نیست شما یک چیز را بار اول با یک‌نفر انجام داده باشید/ مهم این است چه کارهایی را می توانید هی با یک‌نفر انجام دهید / تا سطر آخر نامه دنبال دوستت دارم بودم و نبود. اگرعقل داشتم همان نُه ماه پیش می فهمیدم یک جای کار موقعی که هم را نمی بینم می لنگد اما خب عاقل نبودم دلم را خوش می‌کردم به حرف‌ها و نوشته‌ها و قول‌ها و اس ام اس‌های آخر/ توی فردوگاه نوشته بود دوستت دارم توی فرودگاه امامِ لعنتی که ادم را به چه چیزها که وا نمی‌دارد حتی تحت تاثیر جَوَ‌ش ممکن است ادم به شوهر‌ ِننه‌ش هم بگوید عاشقت هستم و کیر‌خور و من چرا بی ادب شده‌م ادب من را ول کنید فرودگاه امام را می‌گفتم و شب آخر را/ گفته بود دوستت دارم توی گوشی،  اما توی نامه‌ش نبود .نمی ‌دانم شما تا سطر اخر منتظر حرفی بوده اید یا نه؟  اگر بوده‌اید/ نبوده/  نخواندید و ندیدینش، اول حرص می گیرتان بعد زور بعد هم نااُمیدی من قبل از نامیدی وقتی زورم گرفته بود نامه را به دو نیم کرده بودم و امروز به هم چسبانده بودمش اما باز هم نمی فهمیدم چرا نیست. خلاصه اینکه چه توی مستراح چه توی اتاق رویِ صندلی سعی نکنید همه چیز را بهم بچسبانید هی باز کنید شل و سفت کنید و کشف کنید که چه شد و چه نشد و چرا اینجوری شد چون گُه گیجه خواهید گرفت، نمی فهمید و تویش می مانید من هم ماندم توی مستراح/ توی گذشته / توی خودم توی او/ توی خاطرات /توی فلان برنامه‌ها و همین است که دارم پیانو می زنم ُو صورت سرخ می کنم با سیلی!

۳ نظر:

  1. انتظار خبری نیست مرا ...

    پاسخحذف
  2. سلام

    لطفن ای میلِ تون رو چک کنید.

    پاسخحذف
  3. .."دلِ آدمی پیدا نیست
    و سر انگشتانت را سیاه می کند چون گردو
    اگر بگشایی و ببینی.."

    پاسخحذف