۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

فضول هرگز نیآســــــود !

دو / سه سال پیش من و یکی از دوستام تصمیم گرفتیم واسه اینکه تو راه / توی اتوبوس حوصله مون سر نره یه ابتکاری به خرج بدیم ! ابتکارمونم از این قرار بود که فیلم بخریم و توی راه با لب تاپ ببنیم ! خب حالا نکته ی ابتکاریش کجا بود ؟ اینکه تصمیم گرفتیم فیلم ِ ترسناک بخریم و ببینیم !
 خلاصه اینکه ترسناک ترین فیلم موجود و انتخاب کردیم / بلیط ساعت ده و نیم خریدیم / ردیف صندلی های ته اتوبوس نشستیم و 
شروع کردیم به دیدن فیلم / همه جا تاریک / توی جاده / چراغ های اتوبوس خاموش / یه وضع خاص و وحشت آوری بود ! از اونجایی که جفتمون هم ترسو بودیم صحنه های ترسناک و یا به کل چشمامون و می بستیم یا شال مون و تا ته می کردیم تو حلقمون که صدامون در نیاد / اصلا خود آزاری عجیبی بود !
همه چی داشت خوب پیش می رفت / فیلم به قسمت های اوجش رسیده بود و ما هم در حال سکته کردن بودیم ، که راننده تصمیم گرفت وسط راه مسافر سوار کنه / دو تا خانم میان سال با یه پسر یازده دوازده ساله سوار شدن و از بد روزگار اومدن و ردیف آخر پیش ما نشستن ! اتوبوس هم از اون مدل هایی بود که ردیف آخرش صندلی هاش پنج تایی و به هم چسبیده بود !
ساعت حدودهای دوازده و نیم شب بود / دیگه تقریبا همه خوابیده بودن / اتوبوس دوباره حرکت کرد و ما هم مشغول ِ دیدن فیلم شدیم باز!
اما / ماجرا از کجا شروع شد / از اونجایی که خانمی که بغل دست ما نشسته بود از اون فضول های روزگار از آب درومد و تمام سعی شو می کرد که ببینه ما داریم با اون هیجان چی و نگاه می کنیم !
خلاصه اینکه این بنده خدا هر کاری بلد بود کرد که صفحه مانیتورو ببینه !
فیلم دیگه به نقط ی اوجس رسیده بود / من داشتم سکته می کردم / دو تا دستام و گذاشته بودم رو دهنم که جیغ نزنم/ دوستم هم همین طور / تو یه لحظه جفتمون چشما مون و بستیم که نبینیم / اتوبوس ساکت / همه جا تاریک / ساعت یک شب ... که یهو تمام اتوبوس با صدای جیغ و یا امام حسین گفتن خانم بغل دست ِ ما از جا پریدن !
آخرش اینکه فهمیدیم خانوم ِ بغل دست ما بریده بریده داشته مانیتور و نگاه می کرده و تو لحظه ی اوج ترس ِ فیلم که ما چشمامون و بسته بودیم ، اون نگاه کرده و از ترس و شک زدگی داد زده یا امام حسین / اونم ساعت یک شب وسط اتوبوسی که همه خوابن !
خلاصه اینکه / این میشه نتیجه آدم ِ فضول ! فضول هرگز نیآسود شاید از حسودم بیشتر !

۲۰ نظر:

  1. دیوانه!

    قیافه زنه رو قشنگ می ونم تصور کنم!

    پاسخحذف
  2. سلام
    راستش من واقعا از نوشته هاتون لذت می برم. تازه وبلاگتونو پیدا کردم و دارم از اول می خونمش.
    البته از اینکه متوجه شدم که کلا خدا رو قبول ندارین یه کم ناراحت شدم، البته نه به اون خاطر که فکر می کنین، فقط به خاطر اینکه دلم می خواد کسی که اینهمه طرفدار داره و خودم هم نوشته هاشو دوست دارم در آرامش زندگی کنه.
    من کلا دوست ندارم آدما رو به خاطر اعتقاداتشون طرد کنم. چیزی که برام مهمه ارزشهای انسانیه که به انسان مربوطه نه چیز دیگه.
    ببخشید زیاد نوشتم و بی ربط به پست.

    پاسخحذف
  3. ببين پست قبليتو ميگم آقاي ب عجب ويراشي كردي دقيق..
    عزيزم...مذارمم...مزارم نوشتي...يعني گريه ميكردي...؟

    پاسخحذف
  4. اونم خود ارضايي ميكرده...
    همون مي كنيم..

    پاسخحذف
  5. رها من بعد مدت ها اومدم.
    اون خانومه هم نوش جونش. فضول خانم.

    پاسخحذف
  6. کلا این مدل کارهایی که با مازوخیست همراهه بسیار هیجان برانگیزه و دوست دارم... اما حالا چرا یا امام حسین :))

    پاسخحذف
  7. سلام
    مطلبات عالین
    اگه خواسنی اَدم کن
    انقدر خوب نمینویسم ، کلا کم مینویسم و به پای مطلبات نمیرسه

    پاسخحذف
  8. اول اومدم چیزی بگم در مورد این پست که بین فضولی و کنجکاوی فرق هست و اگه خود شما هم بودین نمیتونستین جلوی خودتون رو بگیرین و به اسکرینی که داره ازش یه فیلم پخش میشه نگاه نکنین. اما وقتی چشمم به کامنت خانم مونا افتاد بهت زده شدم. اینکه من مدتهاست اینجا رو میخونم و البته تا الان حس نکردم که شما منکر خدا هستین - اگر هم باشین به خودتون مربوطه - اما چیزی که برام عجیب هست جملهء ((دلم میخواد کسی که اینهمه طرفدار داره و خودم هم نوشته هاشو دوست دارم در آرامش زندگی کنه)) یکی نیست به این دوست عزیز بگه : آخه کس خل ! این اراجیف چیه ردیف میکنی تو بلاگ مردم و ادای مقدسها رو در میاری ؟ آخه تو کی هستی که در مورد آرامش داشتن یا نداشتن بقیه قضاوت کنی؟ آخه مگه عنوان پست رو نمی بینی که نوشته فوضول هرگز نیاسود؟ خب تو که از همه فضولتری که ! به تو چه آخه

    پاسخحذف
  9. به نظر من خودارضايي كه تو اسمش رو رو وبت گذاشتي كار بدي نيست خيلي هم خوبه البته صرفاً براي فرد راضي شده (مرضيه؟!) اين خانم هم خودارضايي كرده و فقط كمي بي جنبه بوده

    پاسخحذف
  10. باور کنید من نه فضولم نه می خوام ادای مقدسها رو در بیارم. فقط نظرمو گفتم. حرفمو هم از خودم در نیاوردم.نشستم کل پستها رو خوندم.
    همه میان اینجا نظر میدن ، حالا من یه چیزی گفتم باید بهم توهین کنی؟

    پاسخحذف
  11. واییییییییی
    چقدر قشنگ می نویسی.
    دلم واسه خانومه سوخت. بیچاره با خودش فکر کرده شماها دارین چی می بینین.

    پاسخحذف
  12. نخیر خانم. این اسمش نظر نیست. هیچ کس نباید به خودش اجازه بده در مورد اعتقادات بقیه اظهار نظر بکنه. این دقیقا اسمش فضولی و دخالت بی جا هست. دین و ایمون هر کسی برای خودشه. مال شما برای خودتون، مال بقیه هم برای خودشون. اگه خیلی احساس میکنین که باید بقیه رو نصیحت کنین و به راهی که فکر میکنین درسته دعوت کنین، زحمت به خودتون بدین به نویسنده بلاگ ایمیل خصوصی بزنین. نه اینکه توی یه محیط عمومی اعتقاد داشتن یا نداشتن یه نفر رو زیر سئوال ببرین.

    پاسخحذف
  13. اگه همچین برداشتی از حرفم داشتید من عذر می خوام. هم از نویسنده وبلاگ و هم از بقیه.
    واقعا منطور بدی نداشتم. حالا که میبینم خودمم متوجه میشم که بد نوشتم. اصلا قصد نصیحت نداشتم. من خودم همچینم اهل دین و ایمون نیستم.
    بازم معذرت می خوام ، امیدوارم بی ادبی من رو ببخشید.

    پاسخحذف
  14. به مونا :
    اولا سلام و بعد هم خوشحالم از اینکه نوشته ها ی من و می خونین و دوست دارین !
    دوم در مورد اعتقادات من که توی کامنت اول بهش اشاره کردید شاید حق با شما باشه من توی چند تا از پست های مطالبی راجع به بی اعتقاد بودنم نوشتم !
    گرچه شاید معنایی که من از اعتقاد دارم با اون چیزی که شما تلقی می کنید کمی متفاوت باشه !
    برعکس اون چیزی که ممکنه فکر کنین منم معتقدم ادم هایی که با اعتقاد هستن ( به معنای عام ) ارامش بیشتری دارن / اما نمیشه این ارامش و به قیمت دروغ گفتن به خودت به دست اورد !
    و من اهل دروغ گفتن به خودم نیستم / پس ترجیح میدم یه ارامش ساختگی و غیر بنیادی نداشته باشم!
    در مورد کامنت sasasose من متاسفم اگه بهت توهین شده / ایشون یکم تند نوشته ! در هر حال منم موافق بودم که به شکل خصوصی تر نظرت و مطرح کنی !

    پاسخحذف
  15. واقعا ممنونم که اینطور جوابمو دادید ، الان مطمئن تر شدم که همون قدر که از نوشته هاتون مشخصه دوست داشتنی هستید.
    من بازم عذر می خوام که منظورمو بد رسوندم. و اصلا از کسی ناراحت نیستم ، چون مقصر خودم بودم.
    بازم مطالبتونو می خونم. اما احتمالا خاموش. چون دیگه دوست ندارم با ندونم کاری خاطر کسی رو مکدر کنم. همتونو دوست دارم.

    پاسخحذف
  16. •• به مونا ••
    مونا جان خیلی خانوم و گل و محترمی
    کاری به اعتقادات شما یا sasasose یا هیچکس دیگه ندارم
    ولی ادب و متانتت ارزشمنده..
    ای کاش همه یاد بگیریم با حوصله و ادب و احترام با دیگران برخورد کنیم!
    موفق باشی

    پاسخحذف