گاهی ادم فکر می کند بعد از یک اتفاق بد، یک تومخی اساسیٍ، یک شکستی از دست دادنی، بدبختی/ بدشانسی توی زندگی، اتفاقهای خوب همهچیز را جبران میکند، میبردت بالای کوه/ ادم دوباره اوج میگیرد میرود بالاتر خوب میشود همهچیز/ از فرش باز می گردد به عرش دوباره، اما یک واقعیت دیگری هم هست که انگار موثرتر عمل میکند، یک اتفاق بدتر که انگار انقدر متغییرها را تغییر میدهد که میتواند عین همهی اتفاقهای خوب که میتوانست بیافتد یا قرار باشد بعدا بیافتد همه چیز را تغییر دهد و انقدر درگیر کند، انقدر جایگزین کند که یادتان برود چه بود چه شد و به کجا ختم شد همه ناکامیهای قبلی.
ادم میتواند درگیر چیزی شود که بنشیند وسط اتاق، مستاصل و همهی ِ ممکنها، ادمها، اهنگها، سیگارها حتی بیشترهایش هم یکی یکی به دیدنش بیایند و تنها چیزی که بخواهد از زندگی دو ساعت قبلتر باشد/ بعد مخش مچاله شود و بعدش همهی چیزهای به نظر بد امده خوب تلقی شوند و احساس کند یک قسمتی نه کل حافظهاش کل وجودش پاک شده و بعد هم یادش نیاید قبلا چه شکلی بود.
گاهی وقتی همهی چیزی که از زندگی میخواهی دو ساعت قبلترش باشد دیگر انگار هیچ چیزی خیلی نه اذیتت میکند، نه بالا میبردت نه پایین میاوردت /مخت انگار از دو ساعت قبل شروع میشود میرسد به حال با واقعیت روبهرو میشود نمیتواند بپذیردش هضمش کند تغییرش دهد/ هنگ میکند و دوباره شروع می شود. انگار که مبدا مختصاتت تغییر کرده باشد یا مبدا خوشحالی و بد بختیهایت.
منم دوست داشتم خیلی از خاطراتم پاک می شدن و هیچوقت بر نمی گشتن . اما نمیشه ...
پاسخحذفدلم برات و برای نوشته هات تنگ شده بود...
پاسخحذفسلام
پاسخحذفاز وقتی فیلتر شده بودی، از روی ریدر می خوندمت... نمیتونستم نظر بذارم
حالا اینترنت درست حسابی گرفتم و فیلتر شکن و تشکیلات
باز میآم میخونمت دوست قدیمی
khoshal minevis
پاسخحذفdos daram bishtar ashna sham bat
add am kon tu yahoo
tnx
جالبترین قسمت قضیه اینه که آدم میفهمه که از اول هم گیر وگشایشش دست خودش بوده.
پاسخحذفبعضی وقتا انقد حالت بده که ارزو میکنی کاش زمان برگرده به همون وقتایی که فکر میکنی زندگی چقد سخت و مزخرفه
پاسخحذف