۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

آدم که ناراحت باشد باید دست ِ خودش را بگیرد ببرد مغازه ی محل ، وسط ردیف ِ خوردنی‌ها ول کند و به خودش بگوید دلت کدومشان را می خواهد / حتی شاید باید برای خودش بستنی قیفی بخرد و بیاید بیرون باز دست خودش را بگیرد و کشان کشان و شُل و ول ببرد  مغازه ی رنگ‌وارنگ ِ خرت و پرت فروشی / فیلم فروشی یا شاید حتی پشت یک ویترین پر از لاک ! بعد اگه حوصله داشت یک آهنگ خوب بگذارد و دو تا هدفون بچپاند توی گوشش و کمی چیزی که دوست دارد را گوش کند / بعد برگردد خانه و خودش را ببرد توی اتاق و سرگرم کند و یه چیز گرم به خودش بخوراند / آخرش هم موهای پس گردنش را بزند پشت گوشش و به خودش بگوید اشکالی ندارد هر چند داشته باشد ! بعد برود توی رختخواب و آرام به خودش بگوید خوب بخوابی ! 

۳ نظر: