۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

به نام خداوند بخشنده و مهربان

امیر پسر نه ساله ی همکار مادرمه .
معلم پرورشی مدرسه شون بهش گفته که نباید دختر عمه ی همسن و سال خودشو که تازه واسش جشن تکلیف گرفتن و ببوسه / معلم دبستانشون گفته اگه ببوسیش خدا می برتون جهنم و اونجا جای بوس ِ تون و با میله ی مذاب ! می سوزونه !
یه بچه ی نه ساله که وقتی اینو شنیده یه نقاشی از خدا کشیده / خدا رو شکل بابابزرگش که بد اخلاقه و غرغر و پیر ِ نقاشی کرده / یک پیر مرده که عصبانیه و یک عصا دستشه که با اون می زنه تو سر همه ی بچه ها و آدم ها یی که زیر دستش هستند  !
حالا دو سه هفته ی پیش تو انجمن اولیا و مربیان مدرسه تصمیم گرفتن سال بعد تو مدرسه قبلی ثبت نامش نکنن / از وقتی فهمیده نمی تونه بره مدرسه ی قبلیش و با دوستاش باشه زیر نقاشیش نوشته
                 خدا مطمئن باش یک روز اعدامت می کنم !!!!!!!!

پ.ن / مامانش ازش پرسیده که چرا اعدام ؟ / به مامانش گفته مگه اینجا هر کی و که دوست ندارن اعدام نمی کنن !!!

۵۰ نظر:

  1. چقدر تلخ حس ِ بجه رو به نابودی و سیاهی و زشتی می کشند :(

    پاسخحذف
  2. عجب بچه زبل و ناقلایی!

    پاسخحذف
  3. توی گذشته ی ما هم از اینکارا کردن.نکردن؟!
    همینه همگی یه جورایی کم داریم !

    پاسخحذف
  4. من كه تو بهشت يه همچين خدايي نميرم ميرم ته جهنم حسرت يه آخ به دلش ميذارم

    پاسخحذف
  5. واي چه شاهكاري. خيلي خوب بود. مي بيني، شده داستان پادشاه بدون لباسي كه فقط يه بچه مي تونه جرات كنه بگه: بابا اين لخته!

    پاسخحذف
  6. اوهوم.
    چیزی شبیه تصور من از خدایی که بود...

    پاسخحذف
  7. من جای مادرش بودم میگفتم: چرا عزیزم، دقیقا اینجا همین کارو می کنن!

    پاسخحذف
  8. منم بچه بودم توهمي نزديك به ايمان داشتم كه اگه دروغ بگم سنگ ميشم
    نشدم
    و فهميدم هيچ كاري بد نيست

    پاسخحذف
  9. :)))
    واکنش اش خیلی طبیعی و خالص بوده

    پاسخحذف
  10. و اخلاق چقدر زود و پی در پی در خود می پیچد

    پاسخحذف
  11. تف و لعنت به هر چی دینه ، خصوصن دین کیری اسلام ، ریدم به از صدر تا ذیلش . . .

    پاسخحذف
  12. ما که اینیم وای به حال آینده بچه هامون

    پاسخحذف
  13. حالا اینها که میخوان بچه ها رو با ترس و نفرت بزرگ کنند. نمیشه یکم داستانهای منطقی تر سرهم کنند. آخه این میله "مذاب" یعنی چی؟
    چقدر هم کاربرد داشت!!!

    پاسخحذف
  14. خدا مدت هاست از چشم همه افتاده
    این ماییم که دیر فهمیدیم .

    پاسخحذف
  15. لایک
    به شدت لایک
    همراه با جیغ
    موافقم باهاش !

    پاسخحذف
  16. الان اینجا مشکل از خداست مگه ؟! خوب مشکل اون نهمیه که به بچه 9 ساله اینجوری گفته ...

    ولی جالب بود ... این جا هر کیو که دوست ندارند اعدام میکنن واقعا...

    پاسخحذف
  17. من جای مادره بودم اول از همه یکی میخوابوندم تو گوش معلمه که بچه مو ترسونده از خداش، و بعد برای بچه م توضیح می دادم که اصلن چیزی که معلمش گفته واقعیت نداره.....و خدا مهربونتر از اون چیزیه که این معلمه و ملا ها می شناسنش....

    پاسخحذف
  18. باید بری چوب نیم سوخته رو از طرف نسوخته ش به ماتحت آن معلم احمق فرو کنی تا بفهمه که میله داغ چیه !!!!

    پاسخحذف
  19. این حقیقته؟؟ آخه چطور اولیا و مربیان می تونه بچه رو از اومدن به یه مدرسه محروم کنه؟؟ یعنی انقدر کشک شده؟؟ اونم یه بچه دبستانی

    پاسخحذف
  20. kash yademoon midadan be jaye tarsidane az khoda,doosesh dashte bashim....

    پاسخحذف
  21. همیشه مزه ی خدا رو کوفتمون کردن! از دماغمون درش آوردن

    پاسخحذف
  22. dardnake chi besare koodaki dar diyare ma miyaran
    dardnakeeee

    پاسخحذف
  23. چه هوشی داره... من جای مامانش بودم حال اون معلم عوضیش رو می گرفتم.

    پاسخحذف
  24. چقدر خوب خيالبافي كرده نويسنده، سعي كرده از با برانگيختن عواطف كودكانه بر ضد دين بهره برداري سياسي بكنه

    پاسخحذف
  25. bache hanuz ba fele fuck ashna nashode mige edam

    پاسخحذف
  26. اوهوممممم
    خب همینه دیگه
    یه عمریم مارو ترسوندن از قهار بودن خدا از جبار بودنش
    الان چی شده؟شدیم یه نسل لادین !به قول گاندی
    خدا برای انسان نه انسان برای خدا

    پاسخحذف
  27. منم از این معلم پرورشی ها داشتم.یادمه یه موقعی از موجودی به نام خدا متنفر بودم.تصوری که ازش درست کرده بودن واسم به چیزی شبیه برونکا بود!

    پاسخحذف
  28. بیچاره خدا با این بنده های پرورشی احمق اش!!
    چی می کشه خدا!!

    پاسخحذف
  29. ياد جمله ميلتون افتادم!
    « به چنين خدايي احترام نخواهم گذاشت، حتي اگر براي آن به جهنم بروم»

    پاسخحذف
  30. واقعا باید به حال خودمون تاسف بخوریم که میخواهیم بچه هامون رو به این مدرسه ها بفرستیم
    .
    راستی چرا انجمن اولیا این تصمیم رو گرفتند؟ برام سوال شده. جواب میدی؟

    پاسخحذف
  31. به دنیا :
    با اخراج کردنش خواستن طرز تفکر و نقاشی این بچه رو قرنطینه کنن که از این برخوردهای مشابه تو بقیه بچه ها هم به وجود نیاد !

    پاسخحذف
  32. یعنی کی میشه به جای این چیزشرا یه حرفی که به درد بچه میخوره یادشون بدن تو مدرسه؟
    لعنتیای حرومزاده.

    پاسخحذف
  33. من بچه بودم تصورم از خدا یه پیرزن بسیار زشت و بدترکیب بود(از اونا که تو فیلمها نقش جادوگر بدجنس رو بازی می کنن) ... حالا هم فقط از وقتی بی خدا شدم این تصویر از ذهنم رفته

    پاسخحذف
  34. خیلی جالب که همه معلم بردن پای چوبه ی دار...؟؟؟
    چرا فکر نمی کنین به این معلم کی یاد داده که این حرفا رو بزن؟؟؟
    با خودتون فکر کنین این حرف تو یه کشور اسلامی که دولتش شمشیر از رو. به روی مردمش بسته...
    هیچ معلمی بجز این نمی تونه به شاگردش بگه...
    نقش اساسیو مادر اینجش انجام بده

    پاسخحذف
  35. روزنوشت تلخ نسل آینده است

    پاسخحذف
  36. بهتره از الان درک کنه! تا بعدا که بزرگتر شد و بعد از کلی شنیدن حرفهای قشنگ قشنگ در مورد رحمان و رحیم بودن خدا ! شوکه نشه !

    پاسخحذف
  37. من هم همچین بلایی به سرم اومده
    البته انقدر کوچیک نبودم
    من اون موقع بالای سررسیدم نوشتم:
    خدا مُرد ... خاکستر او نیز رها شد، در بادی که از بادیهء کفر به پاخاست ...
    .
    .

    هنوزم باهاش درگیرم

    پاسخحذف
  38. سالها تجربه خود ازرایی نتونسته منو کور کنه ولی این فونت ریز نوشته هات داره موفق میشه.به همین سوی چراغ.میبینی که خود ازرایی رو هم نمیتونم درست بنویسم/
    با پست کش رنگیات اعلام همدردی میکنم.

    پاسخحذف
  39. تقدیم به همه ی اونایی که تخم کین و کینه رو در نطفه ی بچه های بعد از انقلاب جوری کاشتند که اول از همه دانگیر خودشون خواهد شد.
    ما هممون این جوری شدیم
    در باورم نیست که تحول مسالمت آمیزی نصیبمان شود چرا که روح سیاه خشونت در نوزاد تا پیر فرتوتمان دیده می شود و این نه به اختیار خودمان که به اجبار این نامردمان بوده و بس...

    پاسخحذف
  40. مشابه این تجربه (با شدت کمتر) نصیب من هم شد.
    سالهای کودکیم را با خدای زشتم جنگیدم، تا روزی که بالاخره کشتمش.
    "مرا دیگرگونه خدایی می بایست / شایستهّ آفرینه ای که نواله ناگزیر را گردن کج نمی کند / و خدایی دیگرگونه آفریدم"

    پاسخحذف
  41. نل و بن و سباستين و آنت كه برادرش از كوه پرت شده بود اسم كارتون اش يادم نمي ياد
    هاكلبرفين و فكر كنم باز هم هست اسماشون يادم نمي ياد
    مرسي

    پاسخحذف
  42. چقدر این پست به من چسبید .دقیقا نقطه حساس منو نشونه رفت .

    پاسخحذف
  43. چه واقعیت تلخی.
    میدونی راستش منتظرم اون بچه و هم سن و سالاش یه کم بزرگ بشن.

    پاسخحذف
  44. سلام دوست.
    عالی بود، دست مریزاد...
    آدمهایی مثل تو کم دیدم، کسانی که اونقدر تیزبین باشند که (تقریبآ) هیچ چیزی از دیدشون پنهون نمی مونه و ذهنشون و قلمشون ...
    بابا تو دیگه کی هستی؟

    پاسخحذف
  45. مشکل از خدا اسلام و غیره نیست برخی مسائل بد جا میفته تو به خود ارضایی ادامه بده

    پاسخحذف
  46. پارميدا
    مي دونيد آدماي خطا كار و گناه كاري مثل من سعي ميكنن اين جور چيزايي رو كه بعضي از دوستان توي نظراتشون نوشتن بگن تا كمي از ترس دروني خودشون كم كنن اما واقعيت اين كه با پاك كردن صورت مسئله چيزي درست نميشه تا كي مي خواهيم از قانون حق فرار كنيم به اميد مهربوني خدا، بعضي ها هم از پوست كلفتي و بي ايماني و بزدلي منكر خدا و قيامت و غيره ميشن ، اما بايد بگم من خطاهاي زيادي دارم خطاهاي زشت و نابخشودني اما مي دونم خدا منو دوست داره و با ميله مذاب لب و دهنمو نمي سوزونه ولي مهربوني خدا زشتي نافرماني منو نمي پوشونه. اون معلم بايد به اون كوچولو مي گفت : بعضي از كارها رو خدا دوست نداره كه ما انجام بديم و انجام اون كارها فقط با شرايط خاصي امكان داره اگه اون كار رو انجام نديم يا باشرايط صحيح انجام بديم خدا از ما خوشحال ميشه و گرنه خدا با خودش ميگه ببين چه بنده بدي با اين كه من خيلي دوستش دارم و همه چي بهش دادم اما حاضر نيست به حرف من گوش بده و از يه كار كوچولو به خاطر من چشم پوشي كنه

    پاسخحذف
  47. این یه داستان کاملا جعلی و دروغه

    پاسخحذف