۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

آقای ِ دکتر

دانشکده ی ما پر بود از آدم های عجیب و غریب / پسرهایی که پشت دانشکده سیگار می کشیدند و عکاسی می کردند / دخترهایی که در آتلیه ها طرح می زنند ، فیلم می دیدند و پانتومیم بازی می کردند !
اما یکی مان بود که با بقیه  فرق داشت / بچه ها آقای ِدکتر صدایش می کردند!
آقای دکتر پسری بود درازو باریک با قدی بلند که همیشه کج راه می رفت و موهایش یک وری بود بر سرش / که از همه ی بچه ها پنج سال  بزرگتر بود !امتداد ِ خط شانه هایش صاف نبود به خاطر همین همیشه یه وری راه می رفت ( دقیقا یادم نیست شانه ی چپش بالاتر بود یا راستش ) هر چه بود یکی بالاتر از آن یکی بود / همیشه هم  تند حرف می زد آنهم زیر لبی !
آقای دکتر پنچ سال پزشکی خوانده بود قبل ازآمدن به اینجا / به همین دلیل از همه مان پنچ سال بزرگتر بود و بچه ها آقای دکتر خطابش می کردند / خودش گفته بود که یک روز یکی از نزدیکانش البته هیچ وقت دقیقا نگفته بود که کدومشان ؟ تصادف می کند و این آقای دکترمان نذر می کند که اگر زنده بماند و خوب شود از پزشکی انصراف خواهد داد ! همیشه با خودم می گفتم نذر از این بهتر نبود آخر / بعدها فکر می کردم احتمالا نذر و این حرفها همه اش بهانه بوده برای ترک تحصیل !
آقای دکتر بسیار به فاطمه دخت محمد علاقه مند بود و از همان روز اول که همه مان ترم صفری بودیم یک لیستی تهیه کرده بود از دخترهای خانوم دانشگاه و صد البته خوشگل ترین و اهل معاشرت ترین هایشان و شروع کرده بود به خواستگاری کردن  از یک به یک شان همیشه هم تاکید می کرد قصدش ازدواج است و نه دوستی و به قول خودش نگاه شیطانی و شهوت آلود !
همه هم یکی به یکی جواب رد حواله اش کرده بودند و این اواخر دیگر اگر از کسی خواستگاری می کرد میشد موجب سرشکستگی طرف و صدایش را بالا نمی آورد !
یکی دیگر از توانایی های آقای دکتر جزوه نویسی بود تا آن حد که عطسه ی استاد میان کلاس را هم در یادداشت هایش ثبت می کرد / اما خدایی جزوه هایش کامل بود !
آخر ترم ها می رفت جزوه ها را تکثیر می کرد برای همه و پانزده صفحه ی اول همه ی جزوه هایش را از عشق شعر می نوشت و از آیات قرانی می گفت و از عفاف و انس فاطمه و روابط پاک و نوشته های خودش که خواهرم خودت را به نگاه های هوس آلود هم کلاسی ات نسپار و از این حرف ها! / و بچه ها که جزوه به دست ساعت ها در تریای دانشگاه می خواندند و می خندید !
واقعیت این بود که بچه ها همان نگاه های شیطنت آمیز و هوس آلود پسرهای دانشکده مان را بیشتر دوست داشتند تا نگاه های کجکی ِ آقای دکتر را ! واقعیتی که آقای دکتر نفهمید !
حالا نتیجه ی کنکور ارشد آمده و رتبه ی آقای دکتر تک رقمی شده است / امروز می توانم بگویم دانشکده ی ما پر بود از آدم های معمولی اما یکی از بچه ها که آقای دکتر صدایش می کردند خیلی عجیب بود !
 

۳۶ نظر:

  1. واي چه پديده اي داشتيد
    ما هم از اين موجودات داشتيم كه ته جزوه و ورق امتحانيش مينوشت و من الله التوفيق
    و البته از همه خواستگاري ميكرد
    اما انصراف از پزشكي خيلي دل و جرئت ميخواد
    و قابل تحسينه

    پاسخحذف
  2. دکتر تون گاز گاز :)))))))))))))))))))))

    پاسخحذف
  3. به زودی دانشگاه ها پر میشه با آقایانی که بیشتر برای امر به معروف به دانشگاه"اعزام" شده اند تا از کنکور قبول شده باشند...

    پاسخحذف
  4. گاهی شیفته این آقا دکتر ها می شوم و ساعت ها باهاشون دوست می شوم و می خندم... اما امان از روزی که دلم برای یکیشان بسوزد... و آن ترحم کوفتی بالا بزند... دل ندارم حتا نفس بکشم

    پاسخحذف
  5. تو همه ی دانشگاهها یکی مث آقای دکتر پیدا میشه..
    ;)

    پاسخحذف
  6. یه بنده خدایی که اصلا اهل عشق و عاشقی نبود ولی هرازگاهی تو جزوش یه چیزایی رو از سر بیکاری حک میکرد سر یه بدشانسی از طرف استاد مجاب به پخش کردن جزوش شد و ازون روز به بعد همه با یه نگاه دیگه باهاش صحبت میکردن / بی دلیل یاد اون افتادم :دی

    پاسخحذف
  7. من هر وقت نوشته های شما را می خوانم آخرش یک کلمه برای کامنت بیشتر ندارم : عجب!!

    پاسخحذف
  8. وقتي اين جور ادمها رو تو دانشكده خودمون ميديدم فكر ميكردم چرا اينا اينطوريند؟ يعني واقعيتش فكر ميكردم خيلي تعدادشون كمه. اما به مرور ديدم نه بابا كم هم نيستند . كم كم دارم فكر ميكنم به اينكه چرا ما اينطوري هستيم ؟ يعني فكر ميكنم آدمايي كه مثل من فكر ميمكنن كمند. ديگه شدم مثل فيلم" the others ". الان گيج وويجم

    پاسخحذف
  9. خالی بسته شدید. آخه معمولاً یه کار خیر رو نذر می کنن، نه یه کار شر!

    پاسخحذف
  10. ما هم یکی داشتیم اون از حوزه علمیه انصراف داده بود!...این آقای دکترتونو یه ذره ارشادش می کردید.شاید به راه کج راست می شد!

    پاسخحذف
  11. واقعیت این بود که بچه ها همان نگاه های شیطنت آمیز و هوس آلود پسرهای دانشکده مان را بیشتر دوست داشتند تا نگاه های کجکی ِ آقای دکتر را
    اینو خیلی قبول دارم

    پاسخحذف
  12. اين سكس تمام مختصات و معادلات انساني رو به هم ميريزه !! واقعا چيز مزخرفيه
    چرا هيچ كس دكترو درك نكرد !!

    پاسخحذف
  13. ما هم یه پدیده اینجوری داشتیم یادش بخیر

    پاسخحذف
  14. والله چی بگم اگر بگم ما هم از این پدیده داشتیم شاید تکرار مکررات باشه اما خوب داشتیم دیگه

    پاسخحذف
  15. اینایی که توصیف کردی بیشتر به بومرنگ می‌مونه تا آدم
    مشخصات ظاهریش البته
    تو هم جواب رد دادی بهش؟
    دیر نشده ها

    پاسخحذف
  16. نه مصطفی جان از من خواستگاری نکرد چون منو جزو اون دسته دختر با حیا / خانوما نمی دونست کلا !

    پاسخحذف
  17. سلام،
    آدمی که هم چین نذری بکنه و رشتهء تحصیلیش رو بعد از 5 سال عوض کنه، هیچ وقت معمولی نخواهد بود و همیشه به چشم کل جامعه یه آدم عجیب و غریبه. (اصلا قصدم قضاوت در مورد خوب و بدی و یا درستی و نادرستی این تصمیم نیست، فقط میگم که این عجیبه)

    پاسخحذف
  18. ستون ِ پیشنهادات : اگر یه وقت هوس ِ رتبه‏ی تک رقمی شدن به سرت زد حتماً یه سر به آقای دکتر بزن و ازش بخواه راهنماییت کنه که چجوری در آزمون کنکور رستگار بشی! :دی

    پاسخحذف
  19. راستی در تکمیل کامنت بالا یادت باشه اگه رفتی پیشش و راهنمائیت کرد،ازش تشکر هم کنی، خدا رو چه دیدی شاید بعد از این مدت عقایدش عوض شده باشه و توام رفته باشی جزء دسته‏ی دختر با حیاها ( زمونه‏س دیگه عوض میشه- لزوم ِاحکام ِ ثانوی در مواقع ِ ضروری!- ) ازت خواستگاری کرد و توام جواب نه دادی و به لیست نه گفته هاش اضافه شدی :دی

    پاسخحذف
  20. میخونمت همیشه
    به قول بقیه (من خواننده خاموشم !)
    حالا خوبی ؟؟؟

    پاسخحذف
  21. گاهي فكر مي كنم همه چيز در سطح مي گذرد ، همه لحظه هايي كه به خودي خود زيبا هستند و انصاف اگر داشته باشيم بايد ديرپا هم باشند، زيبايي را در هر جغرافيايي مي تواني پيدا كني ؛ حتي در جغرافياي محدود تن.

    خوردن ، حرف زدن وهما غوشي شايد عصاره لذتهاي تو باشند ولي آنچه كه از تو به ظهور مي رسانند پاره هاي حقيقتي ناقصند ، چرا كه گوياي نياز تو هستند به لذت ، يك تنهايي آشنا كه لحظه لحظه تو را با خودش مي كشاند به عمق.

    چقدر كلمه لازم است تا تو را به لحظه انتخاب برساند ؛ به لحظه عبور .

    چقدر لحظه لازم است تا عريانت كند .

    تو مثل مجسمه هاي باستاني كه از درزهاي تنت همه عناصر هستي را عبور مي دهي بر جا ايستاده اي و به تاريكي غريبه درون تنهايي ات نگاه مي كني. پرسش ها را پاسخ داده مي يابي چرا كه خود ، ذات پرسشي . از درون مي ترسي چرا كه خود را عصاره قدرت مي داني. همه ي لحظه ها را با برنامه هستي . زندگي را تكه تكه روي خطوط زمان ثبت مي كني و مي گذري ؛ آنقدر سريع مي گذري كه گويا جهان را مثل كتاب نانوشته اي خوانده اي.

    اما فقط يك آن كافيست تا جلوي آينه بايستي...

    آني كه بتواني او را متفاوت بنامي . كه ديگري باشد و جدا از وسوسه نگاه و تن ، هماني نباشد كه تو شناخته اي ولي باشد و اين بودنش چنان شفاف و قدرتمند باشد كه همه جاي قصه ات صحبت از او كني.

    تاريكي را بداند و در تاريكي بماند.

    نبودنش را تاب نمي آوري ؛ كلمه به كلمه ؛ حرف به حرف فريادش مي كني.

    وسوسه مي شوي ؛ شبها به قلمرو رازش وارد مي شوي و پاره هاي هستي اش را در تاريكي لمس مي كني. تن ها مي شوي... تن ها كه مي شوي عطش را حس مي كني . به تنهايي كه مي رسي مثل تشنه هاي ابدي مي نوشي اش ؛ چرا كه تنهايي را چاره اي يافته اي ؛ اما باز هم در همان دايره ي هميشه اي. تاب نمي آوري ...

    جدا مانده اي .

    پاسخحذف
  22. به کیت :
    ممنون که می خونی دختر / واقعا خوشحال میشم !

    پاسخحذف
  23. احتمالا از اون دکترا بوده که مردونگیشون بسته به دم جلوشونه و بس!

    پاسخحذف
  24. too fekre yeki az anvae khoderzaii boodam ke yoho sar az inja darovordam vaghean webet vasfe hal bood
    khosheman biamad

    in aghaye doktor kheili mesle inke HOT boodan ha????

    YOUBS.persianblog.ir

    پاسخحذف
  25. در مورد این حتما یه پست می ذارم
    معلومه که نگاه های بچه های دانشکده خیلی بهتره
    نگاه هایی که توش ریا نیست
    نگاه می کنن به زیبایی و از گفتنش هم ابایی ندارن
    چه بسا نگاه ها دو طرفه هم هست
    اما می دونی قضیه ی این مومن ها چیه
    حال منو بد می کنن
    چون همه چیزشون همه کاراشون دورغیه
    مثلا فکر کن به صیغه
    یه کسی که با هزار نفر بخوابه ، بارها شرف داره به کسایی که تو کار صیغه هستن
    کلا مومن ها عادت دارن همه چیز رو زشت کنن و به لجن بکشن
    عشق رو ، رابطه رو ، دوستی رو ، ازدواج رو ، رابطه ی جنسی رو

    پاسخحذف
  26. از آدم های عجیب اینجوری(!) خوشم نمیاد :|

    پاسخحذف
  27. کل این پست یه طرف ، اون واقعیتی که آقای دکتر هیچ وقت نفهمید و نخواهد فهمید یه طرف !
    جالب بود ...

    پاسخحذف
  28. رهبر من آن جوان پانزده ساله ايست كه فيلترشكن به خود می‌بندد و با سرعت نهايتاً 128 كيلوبايت بر ثانيه فيلم دو گيگی دانلود می‌كند!!!

    پاسخحذف
  29. نوشته هات واقعآ قابل تحسینه. دست مریزاد.
    دارم سعی میکنم بنویسم و نظر بعضی ها در مورد نوشته هام واسم مهمه، تو هم یکی از اونایی.
    واقعآ دوست دارم نظرت رو بدونم.

    پاسخحذف
  30. این چه خوب بود.
    همیشه چون با اسم واقعی و آدرس و همه مشخصات واقعیم مینوشتم میترسیدم لینکت کنم.
    ولی این نوشته هات بیشرمانه واقعیت دارند.
    همه شون.
    سپاس از اینهمه واقعیت!

    پاسخحذف
  31. ما هم یکی تو دانشگاه داشتیم که به این آقا می خورد ولی بر عکس اون با همه دخترا بد بود

    پاسخحذف