اولین بار نمی دونم دقیقا چند سالم بود شاید دوازده سیزده ساله یک سری کش های رنگیه/ رنگا وارنگ خریده بودم و بسته بودم به دستم با همه ی حس زیبا شناسی اون موقع هام فکر می کردم که خیلی خوشگل شدم و کلی کیف می کردم باهاشون بازم یادم نیست اولین نفری و که توی گوش بغلی اش آروم گفت چقدر زشته کش های این دختره/ دهاتی .... نمی دونم تو نگاهش چی بود وقتی به دست من نگاه می کرد و همزمان در گوش دوستش پچ پچ می کرد فقط همین یادم موند که همون لحظه اون کش هارو از دست ام درآوردم و تا مدت ها سعی کردم اونقدر ساده همه جا باشم که دیگه چیزی ام تو چشم کسی نیاد که بخواهد بهش بگه زشت . حالا بزرگتر از اون روزهام اما هنوز اونقدر آروم می آیام و می روم که بازم کسی قضاوتی در موردم نکنه . انگار اون روزا واسه همیشه حس انتقاد پذیریم رو از دست دادم . هنوزم هم می ترسم .
بزرگتر شدم و حالا فقط لباسام یا رنگشون نیست که گاهی اذیتم می کنه این روزا بابت رفتارهام هم می ترسم اونقدر آروم و بی کلام تو زندگی ام می خزم که نکنه بازم یکی در گوش بغلیش چیزی بگه بهم . احساس می کنم همون روزها یک چیزی تو وجودم از دست رفت اونم جرات خود بودنم / بود .
از اون روزها نصف جاهایی که می تونستم و نرفتم و نصف کارهایی که می تونستم و انجام ندادم نکنه کسی بازم اونجوری نگاهم کنه و همه ی اینا باعث شد امروز نصف چیزی باشم که می تونستم باشم .
چه تحلیل جالبی!
پاسخ دادنحذفلذت بردم.
man bahat movafegham.soratemon.lebasamon.raftaremon va hata fekremon to jame akhte va eline mishe.
پاسخ دادنحذفیعنی همه انفجارها اینجا انجام می شه؟ بقیه جاها آتش فشان خاموشی؟
پاسخ دادنحذفvay ke cheghad mahshar minevisi alan saat 2 nesfe shabe va man daram az khab mimiram vali nemitunam az webwt del bekanam ajab tavanai zibai dari tu neveshtan tu tahlil kardan tamsil avordan.sade vali por az mohtava.MAHSHAR MINEVISI...MAHSHAR
پاسخ دادنحذفهمیشه حرفای در گوشی مردم اعتماد به نفسمو گرفته
پاسخ دادنحذفخیلی خوب نوشتی
like