در باب گندهای من همین را بگویم که از این روزهاست بگیرند و سنگسارم کنند به کل !
عکسی بر بک گروند لب تاپم گذاشته ام از مخلوق ِ دو جنسه ای لخت و عریان / کاریست از هنرمندی خیابانی / نامش دوگانگی ست !
بعد در عین حماقت محض رفته ام دفتر استادم کرکسیون / غلط گیری کارهایم !
استاد می آید و می گوید روشن کن لب تاپت و ببینم چی کار کردی و من استارت می کنم و از مصیبت ویندوز بالا میاد و به به می بینم چه کرده ام ! تا استاد می رود و بیاد مفصل بشیند سر کارهایم در صدم ثانیه ای برنامه را باز می کنم و می گویم این شده استاد خوبه ؟
استاد نگاهی می اندازد و می گوید آقای فلانی تشریف بیاورید این کاره خانم شده / آقای فلانی پسری است مجرد / بیست و هفت هشت ساله که در دفتر استاد کار می کند و جوانی است بسیار مومن / از آن متعهد های روزگار که سرش را از زیر به رو نمی آورد نکند خدای نکرده ... !
خلاصه استاد کارهایم را براندازی می کند و این لب تاپ لامصب را می کشد جلویش می گوید اون مووس را بده به من ! من را می گوید یخ کرده ام می گویم نه استاد / می گوید بده ببینم می خوام عکسارو ببینم/ کجا ذخیره شون کردی ؟ پسره هم دقیق و مشتاق / پلک نمی زد آن وسط !
خدایا با خود می گویم الان است که ببینند این همه فسق و فجور را / این پسره هم که اینجاست !
عکس افتضاحی بود در کل / مخلوقی انسان گونه با آلتی بزرگ در پایین و سینه هایی برجسته در بالا !
در دل می گویم هم خودت را گند بزنند هم تربیتت را دختر که از این غلط ها می کنی / می گویم استاد نه خودم باز می کنم / یادم رفته کجاست دقیقا ؟بگذارید خودم باز کنم / استاد مصرانه می گوید جلسه دارم / تو نقشه ها را باز کن ببینم خودم پیدا می کنم !
تهش آب دهن قورت می دهم می گویم استاد عکس روی صفحه ام خصوصی است میشود خودم باز کنم / استاد یک نگاهی به من می کند و یک نگاهی به آقای فلانی ...
آقای فلانی خودش می فهمد و میرود آن طرف تر من می مانم و استاد ... / استاد عزیزمان اما ول کن نیست می گوید عکسه دوستته لازم شد ببینم / ملتمسانه نگاهش می کنم می گویم نه استاد !
آقای فلانی خودش می فهمد و میرود آن طرف تر من می مانم و استاد ... / استاد عزیزمان اما ول کن نیست می گوید عکسه دوستته لازم شد ببینم / ملتمسانه نگاهش می کنم می گویم نه استاد !
آخرش بعد از آنکه اشهدم را هم گفتم استاد رحمی بر من نمود و نگاه نکرد و من هم نمی دانید هر چه برنامه و عکس بود باز کردم برایش و گذاشتم جلویش !
استاد هم نگاهی انداخت بعد از شش ماه دواندن بنده لبخند رضایتی زد که ای بدک نشده / من را می گویید ذوق کردم و دامن در آخرین لحظه از دستم برفت !
دو تا برنامه رو جابه جا باز و بسته کردم و بک گروند و مخلوق لخت و سینه هایش و من استاد و آقای فلانی و از بخت بد یکی از همکاران خانمشان آنجا ! پسره که داشت سکته می کرد به سقف نگاه می کرد / خانمه هم کلا رفت / استاد هم عکس را می دید و زیر چشمی من را ! آبروریزی به معنای واقعیش !
استاد پا شد و رفت اون طرف / تب کرده بودم / چند لحظه بعد با کیفش برگشت شک نداشتم که می خواهد توبیخم کند / کیفش را باز کرد و هارد دیسکش را داد دستم و گفت عکس را برای من هم کپی کنید خانم ... !